قیمت هر قرص نان: ۲۵۰ تومان

وزیر اقتصاد از تصمیم بر افزایش قیمت هر قرص نان به ۲۵۰ تومان خبر داد. احتمالا این دفعه غضنفر (ببخشید غضنفری) از خانواده اش در مورد تورم سئوال نکرده. چون قبلا در خصوص تورم گفته بود که خانواده ام در مورد وجود تورم به من اطلاع داده اند. از دیگر افتخارات غضنفری در مصاحبه با خبرنگاران اینه که از کار اقتصادی سر در نمیاره و تا حالا هم کار اقتصادی نکرده. لینک این خبر در سایت تابناک

قصه حاج فتاح. حمایت ابلهانه یا دشمنی موذیانه؟

فکر میکنم روز پنج شنبه برنامه ای پخش میشد که در اون محمد رضا شریفی نیا در نقش روح بود و به دنبال آمرزش. فرشته ای که هادی او بود بهش گفت: به تو این فرصت داده شده که بتونی بابت گناهانت جلب رضایت کنی. می گفت در زندگی آدم خوبی بودی. از محتوای فیلم هم برمیومد که حاجی آدم خیر و پاکی بوده. بعد نشون داد که حاجی رو می خواستند ببرند به برزخ. اون رو به قل و زنجیر کشیدند و روی شن و سنگ زار کشیدند و به برزخ بردند. هرچه مقایسه کردم رفتار سربازان وحشی عراقی با اسیران ایرانی بسیار بهتر از این تصویری بود که رسانه ضرغامی از فرشتگان الهی (اون هم در مورد یکی از بندگان مورد عنایت خدا) به نمایش گذاشت. یادمون نره در مورد همون عراقی هایی صحبت میشه که در جنگ کویت وارد یه بیمارستان میشدند و تمام کودکان شیرخواره رو به گلوله می بستند. واقعا خدای رحمان و رحیم همینه؟ واقعا تصویری که رسانه ضرغامی از خدا و فرشتگانش به تصویر کشیده درسته؟ یه مقایسه هم با کوره های آدم سوزی هیتلر داشته باشیم. اگر تاریخ رو بخونید اسرای یهودی رو روی زمین نمی کشیدند. اونها رو با وسایل نقلیه جابجا می کردند و بعد در صورتی که جرمشون (یهودی بودن) محرز میشد به مجازات در نظر گرفته شده که سوختن در آتش بود می رسیدند. در مقام مقایسه به نظر مهربان تر بودند!! . من موندم این حمایت ابلهانه است یا دشمنی موذیانه

این خواب جدید توی کمتر از ۲ روز بیش از ۷۰ بازدید داشته اصلا قضیه مشکوکه! اگه همینطور غیر عادی بازدید هاش رشد کنه احتمالا باید چند ساعتی دقیقا همه چیز رو کنترل کنم ببینم چه اتفاقی داری میفته.

جمله ای از گلسرخی

بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛ تا آیندگان ندانند بیعرضگانِ این برهه از تاریخ ما بوده ایم
گلسرخی

روزه

روزه چیه؟ گرسنگی؟ تشنگی؟ خراب شدن روز؟ به هم خوردن ساعت خواب؟.... میشه یه جوری نگاه کنی که از خودت بدت بیاد. ولی میشه یه جور دیگه هم نگاه کرد

روزه یعنی رها شدن از قید زمان.

رها شدن از قید خواست های بدن. یعنی خود رو رها کردن

یعنی رها شدن از قید نگاه. این که باور کنیم با چشمهای سر به زیر هم میشه زندگی کرد

یعنی رها شدن از قید دروغ. این که باور کنیم بدون دروغ هم میشه کار کرد و زندگی کرد و کسب در آمد کرد

یعنی رها شدن از قید عادت هایی که تمام زندگی ما رو در چمبره خودش گرفته. یعنی رهایی

روزه یعنی باور کردن خود باوری

یعنی درک خودباوری ورای مجلات موفقیت و تلقین

روزه یعنی باور می تونم طور دیگری هم زندگی کنم.

و پایان این ماه به ما این فرصت رو میده که با محدودیت های کمتر و با خود باوری بیشتر یه بار دیگه برای زمان و زندگی خودمون برنامه ریزی کنیم. فارغ از شرط زمان، شرط نیازهای همیشگی و ...

اینجوری هم میشه نگاه کرد.

و یادمون باشه اگه خیلی ها فقط با شکم روزه می گیرند و از رزالت های روحشون دست نمی کشند پس میشه فقط با روح و فکر هم روزه گرفت و از غذا دست نکشید. دست کم، ارزش این روزه بیشتر از گروه شکم محوره.

Clash of the titans 2010

به زودی این فیلم پر میشه توی دست دی وی فروش های سطح شهر و به همه افرادی که سری بهشون میزنند توصیه می کنند که این فیلم رو حتما ببینند. از طرفی چون تقریبا میشه گفت هیچ صحنه ای هم نداره احتمالا خیلی ها برای دیدن با خانواده هم این فیلم رو بگیرند. ولی اگر خوب به محتوای فیلم توجه کنید،در این فیلم یه حمله تمام عیار بر علیه خدا و تمام ادیان جریان داره. به چند موردش به عنوان نمونه اشاره می کنم:

1- در این فیلم سعی شده فلسفه خدای واحد زیر سئوال بره و نشون میده که جهان با سه خدا اداره میشه که از قضا روابط خیلی دوستانه ای هم با هم ندارند.

2- فلسفه پرستش به شدت کوبیده شده و تلاش کرده نشون بده که پرستش و عبادت راه کمک گرفتن از خدا نبوده و سودی به حال نیازهای روحی و جسمی ما نداره، در عوض پرستش رو به عنوان نیاز خدا عنوان کرده.

3- در این فیلم حمله ای غیر مستقیم به حضرت مسیح انجام شده و فیلم نشون میده که خدای زئوس به صورت انسان روی زمین اومده و با همسر یک شاه ارتباط برقرار میکنه که در نتیجه فرزندی از اون زن متولد میشه. فیلم این رو یک حرکت زشت از جانب خدا معرفی می کنه که تجاوز به حق بنده خودش تلقی میشه

4- فیلم در ادامه نشون میده که چطور این فرزند با تابوت به همراه مادرش به آب سپرده میشه و بچه زنده از آب بیرون میاد. این قسمت هم حمله ای غیر مستقیم رو به ماجرای حضرت موسی داره

5- استفاده از اسم persius برای فرزند زئوس که ذهن هر بیننده ای را به شباهت بیش از حد به کلمه persian هدایت میکنه. اگر به غرور ایرانی ها که در جهان به اون شهره هستند توجه کنیم متوجه می شیم که این فیلم می تونه تا چه حد تفکر فرزند خدا بودن رو در ایرانی ها تقویت کنه و به تفکر اسلامی ضربه بزنه

6- شخصیتی که به persius حمله می کنه، ناموس او رو می کشه و قصد کشتن خودش رو داره، دارای شمشیری مشابه ذوالفقار حضرت امیر المومنین علی است. گویی یک ایرانی از نسل خدایان باید در برابر این مهاجم از خودش دفاع کنه و جالب تر این که جایگاه مهاجم در صحرایی شبیه به صحراهای عربستانه.

7- و پایان تراژدی که با شمشیر الهی و به دست پرشین رخ میده و صلاح نمی دونم در موردش توضیح بدم.

لینک دانلود زیرنویس فارسی فیلم clash of the titans 2010 رو هم داشتم ولی بعد از دیدن فیلم ترجیح دادم دست کم در پخش و ترویج بیشتر این فیلم سهیم نباشم.

آینده نگری

عاقبت، آینده نگری مفید فایده افتاد و رئیس قدردان من شد. اطلاعات هفتگی از بین رفته بود و سرورها ترکیده بود و ایمیل ها پاک شد بود رئیس مونده بود با یه شماره تلفن که بزرگترین کاری که می تونستند براش انجام بدند این بود که 80 تا فایل اکسل بفرستند براش. فقط یکی کردن این ها چقدر وقت می خواهد؟ باقیش هیچی. رئیس داشت حرص می خورد که گفتم: می تونید از توی یوزر من دیتابیس مربوط به جمعه دیروز رو به نام 13890522 بردارید. اولش فکر کرد سر کاریه. بعد که یادش افتاد باید کار رو تحویل بده و بره رفت سراغ غنیمتیه من و شروع کرد یه ساعتی تست گرفتن تا مطمئن شد همه چیز درست و سالمه. با تعجب گفت: تو چجوری به این سرعت تونستی همه چیز رو درست کنی؟

گفتم: به لطف ایراد گرفتن های شما بود. یه مدتی که زیر ذره بین بودم از آب خوردن خودم هم بک آپ برداشته بودم. این فایل ها رو هم چون زمانی مربوط به من بود همیشه ازش بک آپ هفتگی داشتم. یه کد هم نوشته بودم که از تغییرات هر هفته سرویس پک تهیه میکرد. و محض احتیاط یه برنامه هم نوشته بودم که لیست سرویس پک ها رو بگیره و فایل نهایی رو ایجاد کنه.

با خوشحالی گفت: خیلی کارت عالی بود. واقعا از سرعتت همیشه خوشم اومده. اون برنامه و فایل ها رو یه کپی به من بده. من هم گفتم: نمیدم. خودم نوشتم. شما خودتون برای خودتون بنویسید. فکر کنم با این حرف باز اوضاع ریخت به هم.

تست هوش ۲

در جعبه بالایی به جای علامت سئوال چه تصویری می تواند قرار بگیرد؟



خوب فکر کنید و برای دیدن پاسخ به ادامه مطلب بروید

ادامه مطلب ...

دلم می خواهد یه مسیری پیدا کنم که تا آخرش برم. از اینکه هر روز اول یه مسیر رو نوک میزنم و میرم سراغ بعدی خسته شدم. چقدر جامعه ما بی ثباته. هر چیزی که فکر میکنی میشه توش رشد کرد خیلی زود هزاران آدم بی کار و بی پول میاند سراغش و کلا بازارش رو خراب میکنند. تو همه بازار ها بجز یه تعداد انگشت شمار دروغ گو و دزد شدند. همه توی فکر دریدن دیگران هستند. به لطف خدا آدم خر هم زیاده. به مغازه دار میگم قیمت اصلی این شلوار ۱۵ هزار تومنه، فوقش باید 20 بفروشی، کمه باید 25 بفروشی، سود بیشتر می خواهی 30 بفروش که بشه دوبرابر، چرا می گی 45 تومن؟

میگی باور کن شما اولین آدمی هستید که میگی قیمت این جنس بالاست. هر کی میاد می پوشه، اگر پسند کرد پولش رو میده و میره، موردی شاید 5 تومن هم تخفیف بگیرند. این آدمها که توی گرفتن حقشون از شلوارشون موندن حقشون رو از دولت میخواهند بگیرند. مسخره است.

به طرف می گم کرایه این مسیر طبق قانون میشه135 تومن، شما 200 بده، دیگه چرا 400 دو دستی می دی به راننده؟ میگه اعصابم بیشتر میرزه. میگم تو داری با این کارت حق تمام افرادی که سوار این ماشین میشند رو از بین میبری. تو داری به راننده آموزش می دی که میشه دو برابر کرایه گرفت و کسی هم چیزی نگه. 5 تا مثل تو پیدا بشه، حق 500 نفر ضایع می شه. میگه ای بابا حالا با 200 تومن من که کرایه این مسیر عوض نمیشه. من هم گفتم: شاید کرایه عوض نشه ولی حماقت تو که اثبات میشه. دوستم میگه: چرا اینجوری گفتی؟ نترسیدی دعوا کنه باهات؟

گفتم: این اگر از این عرضه ها داشت این وضع کرایه دادن و بحث کردنش نبود.

۲۸ روز دیگه عید فطر می شه می تونیم کلی بخوریم. باید صبر کرد. فقط ۲۹ روز دیگه مونده. فقط.

خواب های من ۲

یک شب توی سال 1388 به رختخواب رفتم بی اونکه بدونم چه اتفاقاتی در دنیای خواب منتظر هستند تا همراه با ذهن من به تصویر کشیده بشند. تصویری از یک هیاهو

اطرافم رو نگاه کردم. برگهای سبز خوشرنگ، قطرات شبنم رو میزبانی می کردند. نسیم آروم و خنکی پوست صورتم رو نوازش میداد. نگاهی به خودم کردم. بدنی بزرگ و قوی داشتم. دست ها و پاهایی افتخار برانگیز و بدنی نیمه برهنه. از بین درخت ها و زمین مرطوب حرکت کردم و حسی ناآشنا به من می گفت باید منتظر باشی. همونجا مشغول شدم و با یه تیکه چوب شروع کردم به درست کردن آتیش. نمی دونم چقدر طول کشید تا تونستم یه شعله آتیش ایجاد کنم. کمی که رفتم به چیزی شبیه کلبه رسیدم. زنی از توی کلبه بیرون اومد و به من نگاه کرد. نمی دونستم باید چیکار کنم. بهش نگاه کردم و اون در برابر من سجده کرد. این اتفاق برای من خوش بود. دست کم خیلی بهتر از حمله و دفاع بود. در کنار کلبه ایستادم و نمیدونستم گم شدن در جنگل بهتره تا موندن در کنار اهالی این کلبه. تکه چوبی رو کندم و اون رو شبیه نیزه درست کردم و در دست گرفتم. خیلی زود عده ای به من نزدیک شدند. در حالیکه یه موجود بزرگ و وحشی هم پشت سرشون بود. اونها به من نگاه می کردند و نزدیک می شدند. و جانور که شاید شبیه به یوزپلنگ بود انگار میخواست بهشون حمله کنه. نیزه ای که در دست داشتم رو به سمت اون پرتاب کردم و با چنان قدرتی به بدنش فرو رفت که به زمین افتاد اونها باز هم به سمت من اومدند و من شعله آتش رو تکون دادم و...

ادامه مطلب ...

خیلی وقت پیش یه خواب دیدم که ادامه همون خواب خدا شدنم بود. خواستم بقیه اش رو بنویسم دیدم سر جمع 81 نفر خوندن. بهتره صبر کنم اولی دست کم به 100 برسه بعد دومی رو بنویسم. البته خیلی هم شاید جالب نباشه ولی چون خواب دنباله دار دیدم برای خودم جالب بود. این لینک اولیه با اینکه هنوز توی صفحه اول میشه پیداش کرد. خوابهای من 2

یارانه های هدفمند

دلم برای آدمهای بیچاره ای که با ذوق و شوق میرند حساب باز می کنند و منتظرند یارانه نقدی به حسابشون واریز بشه میسوزه. من که نمی گم و نمی دونم مبلغ یارانه نقدی چقدره. ولی خباز نماینده مجلس گفته بود: نفت رو که سر سفره مردم نیاوردید نان را هم دارید می برید. خباز گفته: اول صحبت از ماهی ۶۰ هزار تومان بود و بعد به ۵۰ و ۴۰ و ۳۰ هزار تومان رسید و الان به مبلغی رسیده اند که خجالت میکشند اعلام کنند. شما شاهد باشید که من نگفتم مبلغ زیر ۲۰ تومنه. اصلا در مورد یه عدد نزدیک به ۱۰ هزار تومن هیچ حرفی نزدم. اصلا به من چه که بعضی ها فکر می کنند مهمترین هدف از این طرح دانستن کیستی و کجایی هر فرد زنده ایرانیه. هیچ ربطی به من نداره .

خاطرات من ۳

توی تاکسی نشسته بودم صندلی جلو سوار شدم. کمی جلوتر ماشین جلوی سه نفر ترمز کرد. یه آقای ریشی و خیلی جدی نشست و بعد یه دختر کوچولو با چادر عربی سوار شد و بعد مادرش که یه خانم چادری بود با روی کیپ و یه تسبیح هم توی دستش. خانم نسبتا متناسبی بود که سنش به حدود ۴۰ سال می خورد و معلوم بود که حسابی مذهبیه. ماشین حرکت کرد و یه کمی که رفت دختر کوچولو گفت:

*مامان

>> چیه مادر جان؟

*مامان اون شعره که می گفت دختری دیدم خجالت لت لت میکشد، از غم شوهر ملالت لت لت میکشد، دنباله اش چی بود.

مامان یه چشم غره رفت و بهش گفت حالا میریم خونه و سعی کرد سر و سنگین و جدی بشینه

* مامان بگو دیگه. خونه عمو اینها هم نگفتی. بگو

>> نمیدونم مادر جان. این ها رو از کجا یاد گرفتی. چیزی نگو دیگه تا بریم خونه

* مامان بگو دیگه، خودت دیروز گذاشته بودی داشتی با خاله مریم میرقصیدی. بگو دیگه.

خلاصه بچه لج درآر مادرش رو مجبور کرد که به راننده بگه آقا همین جا پیاده میشم.

نامه ای برای زوج های جوان

این مطلب را که بخشی از یکی از نامه‌های نادر ابراهیمی به همسرش است دوستی که به ما لطف زیادی دارد برایمان فرستاده و توصیه کرده که همه زوج‌ها این نامه را چندین بار و نه به‌تنهایی که با هم و در کنار یکدیگر ‌ بخوانند. برای دوست عزیزمان آرزوی خوشبختی و همراهی همیشگی می‌کنیم و این نامه را به همه زوج‌های ایرانی تقدیم می‌کنیم.

نادر ابراهیمی(۱۴ فروردین ۱۳۱۵ در تهران - ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ ، تهران )، داستان‌نویس معاصر ایرانی است

او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینه‌های فیلم‌سازی، ترانه‌سرایی، ترجمه، و روزنامه‌نگاری نیز فعالیت کرده‌است.


ادامه مطلب ...