ماه خالدار

گویند که در ازمنه ای نه چندان قدیم روزی پسری به خانه آمد و به مادر گفت: ای مادر عزیزتر از جون ! مرا دریاب که الان در حال مردنم.
پس مادر آنچنان که رسم مادران است به سینه بکوفت که: چه شده ای گل پسرکم!
پسر نگاهی به مادر بکرد و گفت: که اگر چه حیا دارم ولی به تو بگویم که امروز در محله مان چشمم برای اولین بار به این دختر همسایه خورد و نگاه همان و عشق همان! پس اینک از تو مادر بزرگوار خواهم که به خانه آنها روی و او را به نکاح (عقد) من در آری که دیگر تاب دوری او را بیش از این درمن نیست!!!
مادر نگاهی از سر دلسوزی به پسر بیانداخت و گفت: دلبرکم من حرفی ندارم و بسی خوشحالم که تو از همان ابتدای راه به جای الاف شدن در خیابان و ولنگاری راه حیا در پیش گرفتی و ازدواج کردن، اما بهتر است که لختی درنگ نمایی که اینگونه عاشق شدن ناگهانی را رسم ازدواج نشاید و اگر هم بشاید دیری نپاید!
پس پسر نگاهی به مادر بیانداخت و گفت: مادر جان یا حال برو یا دیگر زن نخواهم که این ماه تابان ازدست من برود و عشق او وجودم را بسوزاند....

ادامه مطلب ...

وای به روزی که ...

به طرف میگم سالم کاسبی کن تا پولت برکت پیدا کنه،

میگه حالا که اینقدر از کار می زنیم و می چاپیم وضعمون اینه، وای به روزی که سالم زندگی کنم.

به طرف میگم با زنت صادق باش تا زندگیت بوی اعتماد بگیره،

میگه حالا که همه چیز رو ازش قایم می کنیم وضعمون اینه، وای به روزی که صادق باشیم و همه چیز رو بگیم.

به طرف میگم فقط به یه پسر فکر کن و بقیه رو بی خیال شو تا زودتر بری خونه بخت،

میگه حالا که همه رو تو آب نمک نگه داشتم 30 ساله بی شوهر موندم، وای به روزی که فقط با یکی باشم.

به طرف میگم صبحها ساعت 6 از خواب بلند شو که سرحال و با نشاط باشی،

میگه حالا که روزی 20 ساعت می خوابم همیشه خوابم میاد، وای به روزی که از 6 بلند بشم.

به طرف میگم توی ترافیک درست و از روی خط رانندگی کن تا سریع تر برسی،

میگه که اینقدر مردم لایی می کشند و جلوی هم می پیچند وضعمون اینه، وای به روزی که سرحوصله و از روی خط رانندگی کنیم

به طرف میگم برو دنبال درس و دانشگاه تا بتونی اوضاع اقتصادی خوبی داشته باشی،

میگه اونها که از 10 سالگی رفتند دنبال کار وضعشون اینه، وای به روزی که 24 از عمرم رو توی دانشگاه تلف کنم.

به طرف میگم به فکر پیشرفت همکارات باش تا خودت هم پیشرفت کنی،

میگه حالا که همش داریم زیرآب بقیه رو میزنیم وضعمون اینه، وای به روزی به فکر پیشرفت بقیه باشیم.

به طرف میگم هر وقت با خانواده بحثت میشه از در بزن بیرون تا بحث ها تموم بشه.

میگه حالا که جواب تک تک حرفهاشون رو میدم وضعمون اینه، وای به روزی که هیچی که نگم و برم بیرون

به طرف میگم به جای اینکه اینقدر به فکر مریضی و درد و دارو باشی برو گردش کن و فکرت رو آزاد کن تا تنت سالم تر بمونه،

میگه حالا که هر روز پیش دکترم و شکمم شده داروخانه وضعمون اینه، وای به روزی که به فکر گردش باشم

به طرف میگم قبل از هر کاری با حوصله و دقت جوانب کار رو بسنج تا دوباره کاری نکنی

میگه حالا که اینقدر با عجله و هول هولی کار می کنم وضعمون اینه، وای به روزی قبل از هر کاری کلی هم لفتش بدم.

به طرف میگم وقتی میری توی دادگاه به جای داد و بیداد و شلوغی مدارک نشون بده و پر حرفی نکن تا رای به نفعت صادر بشه،

میگه حالا که دادگاه رو سرش خراب کردم و هرچی به دهنم رسید گفتم بازداشت شدم و وضعمون اینه، وای به روزی که یه گوشه بشینم و جیکم در نیاد.

من از روئیدن خار سر دیوار دانستم


که ناکس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها

خدمات رایگان تلفن ثابت و فعال سازی آنها

در این مطلب 7 خدمت رایگان از شرکت مخابرات و کدهای فعال سازی آنها بیان می شود.

1- انتقال مکالمه یا دایورت کردن ( Call diverting ) : 

با این سرویس می‌توانید هنگامی که با تلفن شما تماس گرفته می‌شود مکالمه را به یک خط دیگر ثابت یا همراه منتقل کنید و عمل دایورت کردن را انجام دهید. این سرویس با هر دستگاه تلفن دکمه‌ای مجهز به سیستم تن انجام شدنی است.
برای این کار شما باید کد زیر را در دستگاه تلفن وارد کنید:
# شماره مورد نظر*21*
بعد از زدن این کد صدایی که میشنوید فرق خواهد کرد ، این یعنی اینکه خط شما دایورت شده است.
برای غیر فعال کردن این سرویس باید باز گوشی رو بردارید (در این حالت باز همان صدای مخصوص شنیده میشود) و بعد عدد #21# را وارد کنید.
در صورتی که مجدد صدای بوق مخصوص را شنیدید ، گوشی را قطع کرده و مجدد روشن کنید. در این حالت خط شما کاملا از حالت دایورت خارج شده است. 


ادامه مطلب ...

دختر کوچولو

یکی از همکاران دخترش رو آورده سرکار. 4 سالشه و خیلی شیرینه.

یه گل سر فسقلی داره، حدود نیم ساعت هی یه تار مو رو از این ور میداد اون ور، گل سرش رو می بست، بعد تو آینه خودش رو نگاه میکرد، بعد به دلش نمی چسبید، دوباره یه تار موی دیگه.

چند دقیقه قبل باباش اومده ببرتش، بچه گریه میکنه به مامانش میگه من نمی رم. مامانه میگه چرا؟ بابا که خوبه.

میگه نه، تو خوبی، بابا سیبیل داره.

یکی از دوستان زمانی پیتزا فروشی داشت. تعریف می کرد که تازه پیتزا پپرونی آورده بود و برگه های تبلیغاتش رو توی محل پخش کرده بود.

یکی زنگ میزنه میگه: آقا اگه میشه یه پیتزا پپرونی برای ما بیارید.

سفارش رو می بره و چند روز میگذره

بعد از 3،4 روز دوباره طرف زنگ میزنه میگه:

آقا یه پیتزا پپرونی می خواستم، فقط ببخشید، دفعه قبلی خیلی تند بود، اگه میشه به جای فلفل توش قارچ بریزید.!

هر که پریشان حالی خویش با دگران در میان نهد، تن به ذلت داده است.

امام علی

برای اولین بار واقعا دلم به حال یه زن بدکاره سوخت

توی ایستگاه مترو نشسته بودم. یه پسر بچه کوچولو با تعدادی کفی کفش توجهم رو به خودش جلب کرد. در کنارش دخترکی با لباس های کهنه ایستاده بود و با نگاهش به دنبال کسی می گشت تا بهش فال حافظ بفروشه. همون وقت قطار وارد ایستگاه شد. دختری که رنگ تیره و لک های صورتش رو پشت مواد آرایشی نامرغوب مخفی کرده بود از روی صندلی بلند شد و به سمت بچه ها رفت و اونها رو نزدیک خودش گرفت.

دختر، قد بلند و هیکل قابل قبولی داشت. شلوار جذب و مانتوی نسبتا چسبونی تنش بود. کرست قرمز رنگش از پشت دکمه های باز بالای مانتو خود نمایی میکرد و گردنبند بدلی و تقریبا رنگ پریده ای هم سینه اش رو تزئین کرده بود. رنگ کفش های قرمزش رو هم با کرستش ست کرده بود و با نگاهش جمعیت رو برانداز می کرد تا اینکه برای چند لحظه روی نقطه ای متوقف شد.

مسیر نگاهش رو دنبال کردم تا به مردی در چند قدم اونطرف تر رسیدم. مردی با موهای بلند و شلوار جینی نسبتاً کثیف و نگاهی تیزتر از تیغ. به سمتش رفت و تیکه کاغذی رو بهش داد و بعد دور شد. دختر کاغذ رو توی مشتش گرفت. نگاهی به اون کرد و توی جیبش گذاشت. دستش رو روی سر دختر کوچولو کشید. دست پسرک رو هم گرفت.

پسرک سرش رو به سمت بالا گرفت و گفت: آب می خواهم، گرممه.

نگاه مهربونی بهش کرد و خودش رو برای سوار شدن در قطاری که در حال پیاده کردن مسافرها بود آماده کرد. انتظار داشتم خودش رو بین جمعیت جا بده. ولی انگار از نوازش دست های هرزه خسته بود و برای لحظه ای آرامش له له می زد. از قطار فاصله گرفت تا در به روی نگاه های حریص بسته بشه. 

ای کاش روزی برسه که هیچ زن بدکاره ای برای زنده موندن بدکارگی نکنه.

کشف سیاره ای از جنس الماس

دانشمندان موفق شدند سیاره ای کشف کنند که اندازه آن پنج برابر زمین بوده و بیشترین بخش از جرم آن را الماس تشکیل می دهد.

این سیاره به دور یک ستاره نوترونی می گردد و کربن موجود در آن به حالت کریستال درآمده و به الماس تبدیل شده است. گفته می شود این سیاره بزرگ چهار هزار سال نوری با زمین فاصله دارد.

فاصله بسیار زیاد این سیاره از زمین، احتمال فرستادن یک کاوشگر فضایی را به آن به صفر می رساند و البته این در حالی است که حتی اگر بتوان به این سیاره سفر کرد، جاذبه آن که بیست و پنج برابر بیشتر از جاذبه زمین است باعث خواهد شد تا کاوشگر زمینی ها به شدت بر سطح این سیاره برخورد کرده و متلاشی شود.

اینگونه است که انسان باید فکر بهره برداری و سودجویی از الماس های این سیاره را از سر خود خارج کند.

پایان مشکوک قذافی

همه چیز حاکی از پایان حکومت قذافی بر لیبی است. مردی که با کودتا به قدرت رسید و طی حدود  20 تا 30 سال اول حکومتش به تمام خواسته های مردم لیبی پاسخ داد و محبوب مردم کشورش بود. ولی قذافی مثل هر انسان دیگری در معرض قدرت بی منتقد و بی رقیب به یک دیکتاتور تبدیل شد و این شروع پایان قذافی بود. شروعی که بیش از یک دهه به طول انجامید و گویا این روزها به پایان رسید. اما به نظر من اوضاع مشکوکه. طرابلس سریع تر از آنچه منطقی بود سقوط کرد و اوضاع بر خلاف پیش بینی هاست. بعید نیست که در ساعات و یا روزهای بعد، از خانه های از قبل تدارک دیده شده و مسیر های زیرزمینی نیروهای حامی قذافی به انقلابیون پاتک زده و قذافی تجربه اش را در زمینه جنگ های نابرابر و چریکی به رخ بکشد. این بعید نیست که طی سالهای حمایت از جنگ های چریکی و تجربه یک کودتا و همینطور تجربه درگیری های نقطه ای با آمریکا، قدرت کافی برای ضد حمله در این شرایط را بدست آورده باشد. به هر حال امیداروم فتح طرابلس به کام انقلابیون تلخ نشه و این کشور هر چه سریع تر به آزادی و امنیت برسه.