نفس آرش کجاست؟

یادم میاد یکی از دوستان میگفت در جنگ می خواستیم از یه خاکریز رد بشیم که تنها راهش از یک لوله خیلی قطور بود و بالای خاکریز، یه عراقی با تیربار نشسته بود. می گفت نزدیک به 100 نفر ایرانی از لوله بیرون دویدند و قبل از اینکه فرصت کنند عراقی رو نشونه برند، هدف قرار میگرفتند. میگفت آخر هم نفهمیدم تیربارش تموم شد یا دستش خسته شد که بچه ها فرصت کردند بزنندش. وجب به وجب خاک ایران اینطوری حفظ شد. با نفس آرش ها.


در کشوری زندگی میکنیم که برنج هندی محسن به علت سرب و آرسنیک و عوارض کشنده اش باید از رده خارج بشه، ولی به خاطر منافع عده ای، فقط به جای کلمه هندی از کلمه صد درصد ایرانی استفاده می شده و همون سم به حلقوم مردم تزریق می شه.

کشوری که در چای تولیدی شمال، فضله موش پیدا میشه و 90درصد این چای های آلوده طی قراردادهای سربه مهر به ادارات دولتی فروخته میشه.

کشوری که نماینده های مجلسش قانون حقوق مادام العمر رو برای دوستان سیاست مدارشون تصویب می کنند و از حقوق مردم حاتم بخشی می کنند.

کشوری که رئیس جمهورش جلوی دوربین نون و پنیر میخوره، ولی در غیاب دوربین 100 نفر از خانواده و اقوام و دوستان رو یک هفته به سفر تفریحی در آمریکا می بره و از سر سفره های بی رمق مردم درد کشیده، هزینه وعده های 200 دلاری و اقامت های هر شب چند هزار دلاری رو تامین می کنه.

و کشوری که نماینده مجلسش بی شرمانه ادعا می کنه: در یک کشور 70 میلیون نفری، 3هزار میلیارد اختلاس رقم بزرگی نیست.

توضیح: در متن بالا به جای زندگی میکنیم از زنده می مانیم استفاده کنید.