آقای روحانی لطفا احمدی نژاد دوم نشو.

وقتی روحانی طرح هدفمندی یارانه ها رو اینطور با جدیت دنبال می کنه، احساس می کنم داره تف به جوی انداخته احمدی نژاد رو می لیسه.

اصلا من از اولش از این روحانی خوشم نمیومد. خدا شاهده تو همین وبلاگ هم نوشتم.

اصلا یه قانون هست که میگه اگر از همون مسیری بری که همیشه میرفتی به همون جایی میرسی که همیشه میرسیدی. انتظار دارید وقتی پا جای پای احمدی نژاد میگذاره آخرش به کجا برسه؟

شارون که گور به گور شد رفت.

انی نژاد هم که به گورستان تاریخ پیوست.

چقدر خوب میشه اگه از شر نتانیاهو و حسین شریعتمداری هم خلاص بشیم.

میتونم راحت تر نفس بکشیم، حتی توی همین هوای آلوده که البته حاصل جنایت سیاسی و اقتصادی دوران سیاه استبداده. دوران تلخ انی نژاد.

ترس من از اینه که مردم ایران حافظه بلند مدتشون مثل همیشه خوب کار نکنه و 4 سال بعد دوباره با حرف های پدر دروغ ایران خام بشند.

رد صلاحیت نظام توسط نظام

رد صلاحیت هاشمی بی تردید یه تف سر بالا بود. موندم چی می تونه باعث بشه که یه نظام پا به سن گذاشته و با تجربه چنین اقدامی انجام بده.


توضیح: جنتی، هاشمی رو به علت کهولت سن رد صلاحیت کرد. یعنی این دیگه جکه ساله.

نفس آرش کجاست؟

یادم میاد یکی از دوستان میگفت در جنگ می خواستیم از یه خاکریز رد بشیم که تنها راهش از یک لوله خیلی قطور بود و بالای خاکریز، یه عراقی با تیربار نشسته بود. می گفت نزدیک به 100 نفر ایرانی از لوله بیرون دویدند و قبل از اینکه فرصت کنند عراقی رو نشونه برند، هدف قرار میگرفتند. میگفت آخر هم نفهمیدم تیربارش تموم شد یا دستش خسته شد که بچه ها فرصت کردند بزنندش. وجب به وجب خاک ایران اینطوری حفظ شد. با نفس آرش ها.


در کشوری زندگی میکنیم که برنج هندی محسن به علت سرب و آرسنیک و عوارض کشنده اش باید از رده خارج بشه، ولی به خاطر منافع عده ای، فقط به جای کلمه هندی از کلمه صد درصد ایرانی استفاده می شده و همون سم به حلقوم مردم تزریق می شه.

کشوری که در چای تولیدی شمال، فضله موش پیدا میشه و 90درصد این چای های آلوده طی قراردادهای سربه مهر به ادارات دولتی فروخته میشه.

کشوری که نماینده های مجلسش قانون حقوق مادام العمر رو برای دوستان سیاست مدارشون تصویب می کنند و از حقوق مردم حاتم بخشی می کنند.

کشوری که رئیس جمهورش جلوی دوربین نون و پنیر میخوره، ولی در غیاب دوربین 100 نفر از خانواده و اقوام و دوستان رو یک هفته به سفر تفریحی در آمریکا می بره و از سر سفره های بی رمق مردم درد کشیده، هزینه وعده های 200 دلاری و اقامت های هر شب چند هزار دلاری رو تامین می کنه.

و کشوری که نماینده مجلسش بی شرمانه ادعا می کنه: در یک کشور 70 میلیون نفری، 3هزار میلیارد اختلاس رقم بزرگی نیست.

توضیح: در متن بالا به جای زندگی میکنیم از زنده می مانیم استفاده کنید.

وای به روزی که بگندد نمک

همیشه وقتی می خواستم توی بحث ها تعادل و بالانس ایجاد کنم علی مطهری رو مثال می زدم و می گفتم این طرفی ها هم توان مدیریت منطقی در سطح بالا دارند.  

ولی حالا که انفجار تورم در قیمت اصلی ترین مایحتاج مردم مثل گوشت و مرغ و لبنیات متبلور شده و علی مطهری از سر موی دختر ها آویزون شده و در برابر جنایات اقتصادی مثل کبک سرش رو توی برف کرده، از این که حامی همچین موجودی بودم احساس حقارت می کنم. 

ضمناً جاداره بنویسم که من قویاً معتقد هستم که این تورم سیاه یک برنامه هدفمند از طرف حلقه های فساد و به منظور کسب درآمده.

دوستان عزیز. ارزش یه وبلاگ به وقتیه که براش گذاشتی. این وبلاگ زمانی خیلی وقت میگرفت و تقریباً هر روز یه مطلب و گاهی چند مطلب جدید داشت. ولی الان مدتهاست که دست و دلم به نوشتن نمیره.

وقتی از خیابون های شهر رد می شم و دختر بچه هایی رو می بینم که توی سن 5 سالگی روی یه تیکه کارتون نشستند و در سرمای زمستان سعی می کنند خودشون رو با یه لباس پاره گرم کنند دیگه خوشم نمیاد از سفر شمال بنویسم.

وقتی همسایه ام هر روز به یه بهونه دختر بچه کوچیکش رو به در خونم می فرسته تا به بهونه دیر وقت بودن، 2 تا نون بگیره و برای شما بخورند، دلم می گیره.

وقتی قیمت خونه طوری بالا میره که یه خانواده آبرودار مجبور می شند کنار خیابون چادر بزنند و منتظر وام بانکی بشند دیگه به وبلاگ فکر نمی کنم.

داریم توی کشوری زندگی می کنیم که همه کورند و کرند. از بالا تا پایین دروغگو و وزیر شعار. هیچ کس به دیگری رحم نمی کنه. هیچ کس برای وجدانش کار نمی کنه.

ده ها میلیون شناسنامه وجود داره که توش نوشته : مسلمان.

ده ها میلیون کارنامه وجود داره که جلوی نمره درس قرآن نوشته: 20

ولی چند نفر به سرنوشت قومی که به هم رحم نکردند و امر به معروف نکردند اعتقاد دارند؟ اگه میشناسید توی نظرات بنویسید تا با انگشت های دستم بشمرم.

اینجا سرزمین گرگهاست. سرزمین پارتی بازی. سرزمین مکر و دروغ و سرزمین فرهنگی کثیف.

سرزمینی که ایمان دارم عذاب الهی رو پذیرا خواهد شد. عذابی سخت و خونبار.

سفر محمود خان به ابوموسی. حماسه ملی یا جنایت سیاه؟

سفر چند روز قبل محمود خان به جزیره ابوموسی با حاشیه های زیادی همراه بود. بی ادبی مقامات اماراتی و زیر سئوال بردن مالکیت ایران بر جزایر جنوبی خلیج فارس. فراخوانی سفیر این کشور از تهران و حمایت برخی مقامات و مطبوعات از این سفر.

اما به نظر شما این اقدام چه نتایجی خواهد داشت؟ اجازه بدهید شرایط را بررسی کنیم.

بحث حمله به ایران به طور جدی در چندین ماه قبل مطرح شد و مانور نظامی ایران و ادعای مقامات ارتشی در توانایی بستن خلیج فارس منجر به نامه اوباما و عقب نشینی از مواضع قبلی شد. تردیدی نیست که جزایر جنوبی ایران که متاسفانه بسیار نزدیک به کشور امارات هستند، موقعیت استراتژیک و مهمی در اجرای پروژه بستن خلیج فارس دارند. اما همانطور که میدانید بجز استقلال بحرین از ایران که متاثر از بی کفایتی محمد رضا شاه و البته بدون تائید مجلس و حتی برگزاری رفراندوم اتفاق افتاد، هرگاه قسمتی از ایران جدا می شد 2 شرط اصلی وجود داشت:1- ضعف دولت مرکزی و 2- ایجاد یک تنش و درگیری.

سفر احمدی نژاد به این جزیره شرط دوم را به طور کامل محقق نمود و این باعث شد سیاست مدارانی همچون محسن رضایی سریعاً عکس العمل نشان داده و دست پاچه شرط اول را شدیداً تکذیب کنند.

در حالی که همه میدانیم تحریم ها پایه های اقتصادی جامعه را به شدت متزلزل نموده و نحوه اجرای پروژه هدفمندی یارانه ها، حتی خوش بین ترین شهروندان کشور را هم از توان دولت در کنترل تورم ناامید ساخته. تحریم ها حتی روابط ایران با چین و پاکستان را هم تحت تاثیر قرار داده است و قطعا در صورت ایجاد درگیری نظامی یک تهدید برای ما خواهد بود.

خوشبختانه بعد از نجات دولت سوریه از بحران، یک متحد سیاسی، نظامی همچنان در نزدیکی مرزهای ما حضور دارد و این باعث خوشحالی مقامات ایرانی است. هنوز بسیاری از سلاح های جدید ایران نیز که احتمالاً توسط سپاه تولید شده است، رونمایی نشده و احتمالاً برای رام کردن اماراتی ها کافی است.

با جمع بندی تهدید ها و فرصت ها این سئوال ایجاد می شود که آیا این سفر یک حماسه ملی بود یا یک جنایت سیاه سیاسی.

در هر صورت حقیقت این است که به اعراب مستقر، از دوران مظفر الدین شاه، مجوز گوسفند چرانی در جزایر ایرانی داده شده بود و آنها حق داشتند وارد مرزهای ایران شوند. همینطور تنش های موجود در سالهای گذشته نیز، به خوبی حکایت از این داشت که این سفر می تواند با حاشیه های فراوانی همراه باشد. حاشیه هایی گوارا و دوست داشتی برای آنها که به دنبال منافع حاشیه دار هستند. و شاید حاشیه های خونین و گران قیمت، به گرانی از دست رفتن سه جزیره از کشور عزیزمان، ایران.

شاهکارهای جامعه پزشکی ایران

آیا میدانید که خطر ابتلا به بیماری ایدز از طریق آندوسکوپی، بیشتر از احتمال ابتلا به ایدز در اثر استفاده از سرنگ مشترک بین معتادان است؟ این شاهکاری است از جامعه پزشکی ایران در زیر چتر مدیریت خانم وزیر.


آیا میدانید عمل جراحی قلب باز به علت خطرات آن پس از پایان سال 2011 در آمریکا و برخی کشورهای پیشرفته ممنوع و جرم محسوب می شود و دستگاه های جدید جایگزین آن شده است، درحالیکه ورود این دستگاه به ایران جرم غیر رسمی است، زیرا منافع جامعه پزشکی را تهدید می کند؟


آیا میدانید در هر ماه چه تعداد تجاوز به بیماران زن در زمان بیهوشی و توسط جراحان مرد انجام می شود؟ آیا میدانید چند صد پرونده تجاوز به بیمار در حین بیهوشی در دادگاه های ایران خاک می خورد و مسئولین و نمایندگان مجلس و وزارت بهداشت با اطلاع کامل از موضوع حاضر به نصب دوربین های مدار بسته در اتاق های عمل نیستند؟


آیا میدانید چه تعداد از پرونده های تخلف پزشکان بدون اقدام بایگانی می شود؟


آیا میدانید چه تعداد از بیماران مبتلا به ارست قلبی، در حالی که احتمال بازگشت آنها بوسیله شوک و سایر روشها وجود دارد، به علت تزریق ماده ... توسط پزشک و پرستار راهی قبرستان می شوند؟ آیا می دانید نصب دوربین مداربسته و ارائه فیلم ضبط شده به خانواده مرحوم می تواند چه تعداد از قتل های عمد را کاهش دهد؟

آنچه دیروز دیدم

امیدوارم این مطلب، آخرین مطلب این وبلاگ نباشه.

دیروز رفته بودم حوالی انقلاب برای خرید کتاب. اولین چیزی که توجهم رو جلب کردم نصب دروبین هایی بر روی سه پایه در خروجی مترو بود. در حالی که در هر ایستگاه مترو ده ها دوربین به صورت دائم از مردم فیلم برداری می کنند نصب این دوربین ها صرفاً می تونست با هدف جلب توجه و ایجاد ترس باشه. به هر حال بعد از خروج از مترو حضور صدها نیروی ضد شورش با لباس های مشکی جذاب بود. جلوتر که رفتم حجم جمعیت عابر خودنمایی میکرد. جمعیتی که بوضوح بیش از 2 برابر روزهای معمولی بود. ولی کسی متوقف نبود. گویی هر کس به دنبال کاری در حرکت بود. خواستم از همون راهی که اومد برگردم ولی نمیدونم چرا تصمیم گرفتم پیاده به ایستگاه ولیعصر برم. به ضلع جنوبی خیابان رفتم و از جلوی کتابفروشی پیش رفتم. شاید اغراق نباشه اگر بگم به ازای هر 1 نفر که از سمت جنوبی خیابون حرکت می کرد، حدود 20 نفر از طرف مقابل در حال حرکت بودند و به نظر من این غیرمعمول بود، چون اون سمت خیابون فقط دانشگاه تهران بود که البته درهای اون بسته بود و در منطقه آزاد جلوی در اصلی حضور صدها موتور سیاه رنگ گارد ویژه مشهود بود. دیگه اینکه حدود 70% جمعیت از سمت شرق به سمت میدون انقلاب حرکت می کرد.

پیاده پیش رفتم تا به نزدیک چهارراه ولیعصر رسیدم. در چهارراه ولیعصر هم حضور پلیس ضد شورش بسیار پررنگ بود. ترافیک همیشگی ماشین ها و در کنار جمعیت پیاده ای که در گذر بود. بر خلاف همیشه، این بار خبری از انبوه دست فروش هایی که مردم رو به سمت خودشون می کشوندند نبود. از خیابون رد شدم و چند قدمی بیشتر با ایستگاه مترو ولیعصر فاصله نداشتم. در کنار مترو و در پارک دانشجو ده ها ماشین گارد و پلیس پارک بود. سکوتی سنگین در شهر سایه انداخته بود و انگار هیچ کس هیچ چیز برای گفتن نداشت.

جمعیت سطح شهر از روزهای معمول بیشتر بود، ولی نه اونقدر زیاد که بشه گفت شهر در وضعیت بحران قرار گرفته. وارد ایستگاه شدم و با مناطق نظامی شهر وداع کردم. بدون اینکه کتابی بخرم.

مخصوص با بصیرت ها

یادم میاد چند سال پیش که به همت محمود خان قیمت مسکن به طرز وحشتناکی زیاد شد و مثلا قیمت از متری 200 هزار تومن به متری 1 میلیون رسید، و بعد درصدی از این تورم حذف شد و در نهایت متری 200 هزار تومن تبدیل شد به متری 800 هزار تومن.

بعد از این فاجعه اقتصادی محمود خان در یکی از سفرهای استانی با افتخار اعلام کرد که:

"کاهش قیمت مسکن در دولت من در طول تاریخ بی سابقه بوده"


امروز هم شاهد اون هستیم که قیمت سکه از 600 هزار به 1 میلیون رسید و بعد دوباره برگشت به حدود 800 هزار تومن. حالا باید منتظر باشیم که محمود خان دوباره به بالای تریبون بره و بگه:

"کاهش قیمت سکه در دولت من در طول تاریخ بی سابقه بوده"


و حامیان با بصیرت کف و سوت بزنند و هیچ به مغزشون فشار نیارند که قیمت سکه رو خیانت اقتصادی کی از 200 هزار به 600 هزار و بعد به 1 میلیون رسونده بود.

آیا قحطی در ایران اجتناب ناپذیر است

کمتر کسی است که از گردنکشی سکه و ارز در ماه های اخیر بی خبر باشد. سوار بر آنچه حباب می خوانند هر روز از افق دید شهروندان نوع معمولی دورتر و دورتر می شود. ولی این پایان همه چیز نیست. بلکه آغازی است بر یک پایان.

تردیدی نیست که افزایش قیمت سکه به معنای کاهش ارزش ریال است می توان گفت ارزش ریال در برابر همه کالاها به حدود نصف کاهش یافته و در شرایط طبیعی و عدم بازگشت قیمت سکه و ارز، باید طی سال آینده، نرخ تورم 200 درصد محاسبه شود. در صورتی که فرض کنیم این افزایش ناشی از ناتوانی و بی کفایتی دولت در کنترل و ثبات اقتصاد باشد، باید منتظر تاثیر آن بر اقشار مختلف مردم باشیم.  مردم ایران، بالاخص صاحبان سرمایه، به خوبی وخیم بودن اوضاع را درک نموده و اقدام به خروج سرمایه های خود از بانک ها و بدنه اقتصادی نموده و تلاش می کنند با خرید سکه و ارز ارزش سرمایه خود را حفظ کنند. این حرکت بی تردید منجر به سقوط توان بانک ها شده و همانطور که شاهد خواهید بود، بانکها یکی یکی ورشکست خواهند شد. تضعیف شبکه بانکی به مفهوم قطع انواع وام ها و بسیاری از طرح های اقتصادی و عمرانی است. این توفان اقتصادی نه تنها قشر زیر رادار جامعه را به سوی ایجاد تشنج و آشوب سوق خواهد داد، بلکه آتش زیر خاکستر، یعنی آنچه جریان فتنه نامیده می شود، را دوباره گداخته خواهد کرد. این قشر که به استناد مدارک دولتی بیش از 50% شهر تهران را دربرمی گیرد، پتانسیل کافی برای بازگشت فضای امنیتی به کلانشهر ها را خواهد داشت. اما این هم، همه ماجرا نیست. تورم 200% ، آنقدر مهیب هست که بسیاری از مقامات نظامی و استانی را به فکر ماهیگیری از آب گل آلود بیاندازد و آنچه احتمالاً آنچه مدتی قبل شاهد بودیم تکرار خواهد شد، تغییرات وسیع در بدنه نیروهای نظامی و دولتی برای جلوگیری از نافرمانی و بحران. تردیدی نیست که هرگز یک مدیر و یا فرمانده مخلوع، همه ابزارهای خود را در اختیار جانشین ناخواسته قرار نخواهد نداد و این به معنای تضعیف بیش از پیش بدنه دولت و ارتش خواهد بود که بی تردید منجر به وقوع اشتباهات استراتژیک و ایجاد شرایط تشدید خواهد شد. (تشدید یک نظریه در فیزیک است که بطور خلاصه بیان می کند اگر یک پل در شرایط عادی وزن یک ردیف سرباز را تحمل کند در صورتی که سربازها به طور همزمان بر روی پل قدم بردارند، پل ویران خواهد شد.) شرایطی که بعید به نظر میرسد قابل کنترل باشد، آن هم توسط دولتی که قدرت کافی برای کنترل شرایط عادی را ندارد.

اما اگر نظریه نجات دولت صحت داشته باشد و این بازی هولناک بخشی از سیاست های دولت برای کسب درآمد حلقه های فساد بدون نیاز به پولشویی باشد، در آنصورت شکی نیست که قسمتی از بدنه تولید و صنعت در طی این دوره های بازی با پول، اقدام به تجارت نموده و در نهایت محصولاتی با قیمت بالا تولید می کنند. بدیهی است که این محصولات وارد بازار شده و ایجاد چالش خواهد نمود. یا دولت تولید کننده را وادار به کاهش قیمت می نماید که منجر به تشدید سیل ورشکستگی های اقتصادی خواهد شد و یا این قیمت ها بر گرده مردم خواهد نشست.

جنگ، حمله نظامی، آشوب و ناامنی. اینها قسمتی از دستاوردهای احتمالی دولت خدمتگزار خواهد بود.

یادم هست روزگاری که در گوش ما می خواندند اگر آمریکا دست از پا خطا کند اسرائیل را متلاشی می کنیم. و امروز همان پاشنه آشیل آمریکا برای ما کرکری می خواند. شاید باز هم هیچ غلطی نتونه بکنه.  ولی اینبار لحن ها متفاوت و نگاه ها پر اضطراب تر از قبل شده. شاید یک سرباز آمریکایی هم به خاک ایران نرسه، ولی از کجا معلوم که یک پایگاه اتمی ایران منفجر نشه و چند نسل ایران معلول و ناقص الخلقه نشه.

یادم میاد یکی از دوستان میگفت در جنگ می خواستیم از یه خاکریز رد بشیم که تنها راهش از یک لوله خیلی قطور بود و بالای خاکریز، یه عراقی با تیربار نشسته بود. می گفت نزدیک به 100 نفر ایرانی از لوله بیرون دویدند و قبل از اینکه فرصت کنند عراقی رو نشونه برند، هدف قرار میگرفتند. میگفت آخر هم نفهمیدم تیربارش تموم شد یا دستش خسته شد که بچه ها فرصت کردند بزنندش. وجب به وجب خاک ایران اینطوری حفظ شد. با نفس آرش ها.

در کشوری زندگی میکنیم که برنج هندی محسن به علت سرب و آرسنیک و عوارض کشنده اش باید از رده خارج بشه، ولی به خاطر منافع عده ای، فقط به جای کلمه هندی از کلمه صد درصد ایرانی استفاده می شه و همون سم به حلقوم مردم تزریق می شه.

کشوری که در چای تولیدی شمال، فضله موش پیدا میشه و 90درصد این چای های آلوده به ادارات دولتی فروخته میشه.

کشوری که نماینده های مجلسش قانون حقوق مادام العمر رو برای دوستان سیاست مدارشون تصویب می کنند و از حقوق مردم حاتم بخشی می کنند.

کشوری که رئیس جمهورش جلوی دوربین نون و پنیر میخوره، ولی در غیاب دوربین 100 نفر از خانواده و اقوام و دوستان رو یک هفته به سفر تفریحی در آمریکا می بره و از سر سفره های بی رمق مردم درد کشیده، هزینه وعده های 200 دلاری و اقامت های هر شب چند هزار دلاری رو تامین می کنه.

و کشوری که نماینده مجلسش بی شرمانه ادعا می کنه: در یک کشور 70 میلیون نفری، 3هزار میلیارد اختلاس رقم بزرگی نیست.


چند اتفاق واقعیه واقعی

1- یادمه یه روز داشتم رادیو گوش میدادم و گوینده اینطور می گفت:

امام حسین با خدا معامله ای کرد که خدا کم بیاره. امام  حسین به خدا گفت می خواهم باهات یه معامله ای بکنم که تو کم بیاری، خدا گفت می خواهی با من چه معامله ای بکنی؟ بعد امام حسین یه معامله ای کرد که خدا آورد. بله. این یعنی امام حسین.


2- یادمه چند سال پیش یه مصاحبه سیاسی از تلویزیون پخش میشد و طرف اینطور گفت:

" الان اسرائیل ادعا می کنه که رد پای سپاه رو در لبنان پیدا کرده. من به شما می گم این ادعا مثل بقیه حرفهای اونها دروغه. چون اسرائیل که نمی تونه از طریق زمینی در لبنان بررسی کنه، اونها از بالا و با هواپیما اومدند. چطور ممکنه از اون ارتفاع بتونند رد پای سپاه رو ببینند؟"


3- مدتی قبل خبر خروج 18.5 میلیارد دلار پول و طلا از کشور به ترکیه منتشر شد. مجلس پیگیر شد و روزنامه ها نوشتند و سایت ها خبر دادند. رئیس جمهور ترکیه در مصاحبه ای گفت: این پول، اقتصاد ترکیه رو از ورشکستگی نجات داد. بحث ها که بالا گرفت محسن رضایی رفت ترکیه و مذاکره کرد. بلافاصله رئیس جمهور ترکیه به تهران اومد و با مقامات مذکره کرد و چند میلیارد دلار به نام سرمایه گذاری در پارس جنوبی به ایران پرداخت کرد و رفت. نماینده مجلس هم در مصاحبه با خبرگزاری گفت: وزارت اطلاعات خودش تحقیق کرده و معلوم شده که خبر دروغ بوده، به ما هم گفتند شما دیگه پیگیری نکنید. روزنامه ایران و کیهان هم خبر دروغ بودن رو چاپ کردند. پدربزرگ دوستم در حالی که کیهان دستش گرفته بود به نوه دلبندش گفت: ببین عزیزم باید بینش داشته باشی. دیدی خبر از کل دروغ بود. ساده نباش پسرم.

قذافی رفت

قذافی رفت ولی کسی نگفت که برای سالیان سال به هر زوج جوان، کلید یک واحد مسکونی رو به عنوان هدیه ازدواج می داد

رفت و کسی نگفت برای سالیان سال در هر مساله ای منافع ملی مردمش رو به سیاستهاش ترجیح می داد

رفت و کسی نگفت با اون درآمدی که داشت، واقعاً فقر در کشورش کم بود.

این پایان مردی بود که در اواخر دوران قدرتش عوام فریبی و دروغ محور اصلی شخصیتش بود.

کسی که مدعی بود در چادر و بیابان زندگی می کنه، درحالی که در قصر زندگی میکرد.

دست و دلم به نوشتن نمیره. ولی قذافی درس عبرتی است برای دروغ گوها و عوام فریبان.

نظر سنجی

به نظر شما اگر مصاحبه با یک زن فا..شه رو منتشر کنم، وبلاگم فیلتر میشه؟

لطف کنید نظر بدید.