رد صلاحیت نظام توسط نظام

رد صلاحیت هاشمی بی تردید یه تف سر بالا بود. موندم چی می تونه باعث بشه که یه نظام پا به سن گذاشته و با تجربه چنین اقدامی انجام بده.


توضیح: جنتی، هاشمی رو به علت کهولت سن رد صلاحیت کرد. یعنی این دیگه جکه ساله.

این وبلاگ رو نگاه می کنم خودم دلم می گیره. همش شده غمباد و غصه. یه ذره باید مطلب شاد بنویسم آدم خلقش وا بشه.

یه شعر برای دل خودم

من که جوونه های عمرمو                     از باغ تو جدا نکردم

به کوچه باغ عشق به جز                     اسم تو رو صدا نکردم

پس تو فرامــوشـم نکـــن                      من که تو رو رها نکردم

.

.

.

.

تو کعبه دل منی                         کعبه که بی خدا نمیشه

تو نیمه دل منی                         دل از تنم جدا نمی شه

تو عاشقی مثل منی                عاشق که بی وفا نمیشه


نفس آرش کجاست؟

یادم میاد یکی از دوستان میگفت در جنگ می خواستیم از یه خاکریز رد بشیم که تنها راهش از یک لوله خیلی قطور بود و بالای خاکریز، یه عراقی با تیربار نشسته بود. می گفت نزدیک به 100 نفر ایرانی از لوله بیرون دویدند و قبل از اینکه فرصت کنند عراقی رو نشونه برند، هدف قرار میگرفتند. میگفت آخر هم نفهمیدم تیربارش تموم شد یا دستش خسته شد که بچه ها فرصت کردند بزنندش. وجب به وجب خاک ایران اینطوری حفظ شد. با نفس آرش ها.


در کشوری زندگی میکنیم که برنج هندی محسن به علت سرب و آرسنیک و عوارض کشنده اش باید از رده خارج بشه، ولی به خاطر منافع عده ای، فقط به جای کلمه هندی از کلمه صد درصد ایرانی استفاده می شده و همون سم به حلقوم مردم تزریق می شه.

کشوری که در چای تولیدی شمال، فضله موش پیدا میشه و 90درصد این چای های آلوده طی قراردادهای سربه مهر به ادارات دولتی فروخته میشه.

کشوری که نماینده های مجلسش قانون حقوق مادام العمر رو برای دوستان سیاست مدارشون تصویب می کنند و از حقوق مردم حاتم بخشی می کنند.

کشوری که رئیس جمهورش جلوی دوربین نون و پنیر میخوره، ولی در غیاب دوربین 100 نفر از خانواده و اقوام و دوستان رو یک هفته به سفر تفریحی در آمریکا می بره و از سر سفره های بی رمق مردم درد کشیده، هزینه وعده های 200 دلاری و اقامت های هر شب چند هزار دلاری رو تامین می کنه.

و کشوری که نماینده مجلسش بی شرمانه ادعا می کنه: در یک کشور 70 میلیون نفری، 3هزار میلیارد اختلاس رقم بزرگی نیست.

توضیح: در متن بالا به جای زندگی میکنیم از زنده می مانیم استفاده کنید.

هستم

می نویسم. پس هستم.

خلاقیت

زمانی به خودم سرکوفت میزد که چقدر خنگ هستم. اصلا خلاقیت ندارم. فکر می کردم هوش پایینی دارم و از این بابت خودم رو ملامت می کردم. ولی امروز خیلی ها بهم می گند باهوش. در حالی که تغییری نکردم. میدونید این تغییر ذهنیت اطرافیانم از کجاست؟ چند مورد رو می نویسم.

۱- خیلی می پرسم. از پرسیدم چیزی خجالت نمی کشم. از اینکه کسی بهم به چشم بی سواد نگاه کنه ناراحت نمی شم.

۲- خیلی پیگیری می کنم و پشتکار دارم. یادمه یه مساله ریاضی رو در سال اول دانشگاه نتونستم حل کنم. روی مساله فکر کردم. ادامه دادم و کلنجار رفتم. فکر می کنم حدود ساعت ۳ صبح بود که تونستم جواب رو پیدا کنم. حس موفقیت رو در اون لحظه درک کردم و برای روزهای شکست ذخیره کردم.

۳-زیاد می خونم. کتاب، مقاله، روزنامه، مجله ، هر چی رسید. چیزهای خوبی بین مطالب گیر میاد

4- کینه تو دلم نگه نمی دارم. دنبال تلافی کردن ضربه دیگران نیستم و به ذهنم اجازه می دم برای خلاقتر شدن فرصت و انرژی کافی داشته باشه. آدمی که زندگی من رو به سمت تباهی می بره به محض اینکه از سر راه زندگی من و دیگران کنار بره دیگه اسمش رو هم به زبون نمیارم. مگر اینکه بخواهم یه خاطره ازش بگم و جمیعا با هم بخندیم.

5- سعی می کنم طرز فکر دیگران رو درک کنم. به جای جنگ و جدل سعی می کنم اول همراه بشم و بعد آروم و بدون ایجاد تقابل اون رو به سمتی که دوست دارم ببرم. همین توان درک افکار دیگران به آدم خیلی کمک می کنه.

6- خیلی دوست دارم. دوست در چند معنی در این جمله درسته. یکی دوست به معنی دوستان و رفقا. یکی به معنی اشیا و یک به معنی خوراکی ها. مخصوصا ماکارونی و ژله و الویه و املت

7- هزار ماشالا تا دلتون بخواهد فضولم. به همه چیز سر می کشم و سعی می کنم از هر کاری سر در بیارم. البته از این مورد آخر خوشم نمیاد و مدتهاست دارم سعی می کنم ترکش کنم. چون بهم فرصت متمرکز شدن روی یک نقطه و پیشرفت سریع و قوی رو نمی ده.

چقدر بده که ایمیل آدم هک بشه و نتونی برش گردونی. اون هم همه ایمیل هات.


هنوزم سوریه

نمیدونم اگر بشار اسد اعلام کنه که حاضره در اسرع وقت در کشورش انتخابات آزاد و با نظارت نهادهای بین المللی برگزار بشه، چه اتفاقی می افته و کجای قرآن خدا غلط می شه؟

اگه مردمش به همین اندازه که در تلویزیون ما میگه طرفدارش هستند، این همه هیاهو برای چیه؟

اصلا من نفهمیدم چطور میشه که یه نفر بخاطر اینکه ممکنه حرفش باعث کج فکری مسلمین بشه اسمش مفسد فی الارض میشه، ولی کسی که باعث مرگ هزاران مسلمون بشه قهرمانه رسانه ملی ما میشه؟

اه اه حالم بهم خورد از این سیاست.

دلم برای اون معلم های بدبخت میسوزه که تعلیمات دینی را به بچه های مردم توضیح می دند. خدایی باید براشون سختی کار در نظر گرفته بشه.

وای به روزی که بگندد نمک

همیشه وقتی می خواستم توی بحث ها تعادل و بالانس ایجاد کنم علی مطهری رو مثال می زدم و می گفتم این طرفی ها هم توان مدیریت منطقی در سطح بالا دارند.  

ولی حالا که انفجار تورم در قیمت اصلی ترین مایحتاج مردم مثل گوشت و مرغ و لبنیات متبلور شده و علی مطهری از سر موی دختر ها آویزون شده و در برابر جنایات اقتصادی مثل کبک سرش رو توی برف کرده، از این که حامی همچین موجودی بودم احساس حقارت می کنم. 

ضمناً جاداره بنویسم که من قویاً معتقد هستم که این تورم سیاه یک برنامه هدفمند از طرف حلقه های فساد و به منظور کسب درآمده.

دوستان عزیز. ارزش یه وبلاگ به وقتیه که براش گذاشتی. این وبلاگ زمانی خیلی وقت میگرفت و تقریباً هر روز یه مطلب و گاهی چند مطلب جدید داشت. ولی الان مدتهاست که دست و دلم به نوشتن نمیره.

وقتی از خیابون های شهر رد می شم و دختر بچه هایی رو می بینم که توی سن 5 سالگی روی یه تیکه کارتون نشستند و در سرمای زمستان سعی می کنند خودشون رو با یه لباس پاره گرم کنند دیگه خوشم نمیاد از سفر شمال بنویسم.

وقتی همسایه ام هر روز به یه بهونه دختر بچه کوچیکش رو به در خونم می فرسته تا به بهونه دیر وقت بودن، 2 تا نون بگیره و برای شما بخورند، دلم می گیره.

وقتی قیمت خونه طوری بالا میره که یه خانواده آبرودار مجبور می شند کنار خیابون چادر بزنند و منتظر وام بانکی بشند دیگه به وبلاگ فکر نمی کنم.

داریم توی کشوری زندگی می کنیم که همه کورند و کرند. از بالا تا پایین دروغگو و وزیر شعار. هیچ کس به دیگری رحم نمی کنه. هیچ کس برای وجدانش کار نمی کنه.

ده ها میلیون شناسنامه وجود داره که توش نوشته : مسلمان.

ده ها میلیون کارنامه وجود داره که جلوی نمره درس قرآن نوشته: 20

ولی چند نفر به سرنوشت قومی که به هم رحم نکردند و امر به معروف نکردند اعتقاد دارند؟ اگه میشناسید توی نظرات بنویسید تا با انگشت های دستم بشمرم.

اینجا سرزمین گرگهاست. سرزمین پارتی بازی. سرزمین مکر و دروغ و سرزمین فرهنگی کثیف.

سرزمینی که ایمان دارم عذاب الهی رو پذیرا خواهد شد. عذابی سخت و خونبار.

مهنونی رفتن

از شما چه پنهون هر از گاهی مشتری های قبلی زنگ می زنند و برای کامپیوترشون التماس دعا داردند. یکی از مشتری های قدیمی زنگ زد و گفت امشب مهمونی کوچیکی دارند و لپ تاپ هم خراب شده. با اصرارش قرار شد بیاره در خونه ام و شب هم براش ببرم و یه نیم ساعتی هم بشینم.

خلاصه ساعت موعود رسید و من وارد منزل دوست و مشتریم شدم.

ابتدا همه چیز معمولی بود. زنش یه مانتو و روسری داشت و مادرزنش هم روسری داشت. دو تا بچه هم بودند. یه کم که گذشت چندین خانم هم اومدند مهمونی. یکی که جوون تر هم بود به نام مهسا با شلوار جین و تاپ و روسری اومد که برام خیلی عجیب بود. به هر حال بعد از خوردن میوه قرار شد آهنگ پخش کنند. من هم رفتم دستشویی. لعنتی شیرش هم خراب بود و کار خیلی طول کشید.

همین که در رو باز کردم دیدم همه دارند با لباسهای خفن اون وسط می رقصند. هول شدم و در رو بستم. سریع خودم رو متقاعد کردم که هرکس حق داره توی خونه خودش هر کاری بکنه و من اگه مشکل دارم باید محترمانه برم بیرون. دوباره در رو باز کردم و متاسفانه همه به کارم خندیدند.

لحظات سختی بود. رفتم سر جام نشستم که دوستم گیر داد باید برقصی. گفتم من بلد نیستم.

دوستم رو به مهسا خانم کرد و گفت: مهسا جون کاره خودته، مهندس رو بلندش کن.

در یک لحظه دیدم خواهر مهسا داره تلاش میکنه که من رو بلند کنه و من هم همه تلاشم رو کردم که فقط خودم بلند بشم.

به هر حال زیاد نمیشد مقاومت کرد و توفان حملات روحی خیلی ویرانگر بود. من هم که بچه مثبت. یه فکری به ذهنم رسید. سعی کردم همه توجه و تفکرم رو به چند میلیمتر ریش صورت دوستم جلب کنم. خدا رو شکر موفق شدم. ولی این مساله باعث شد بفهمم چقدر ضعیفم.

سفر محمود خان به ابوموسی. حماسه ملی یا جنایت سیاه؟

سفر چند روز قبل محمود خان به جزیره ابوموسی با حاشیه های زیادی همراه بود. بی ادبی مقامات اماراتی و زیر سئوال بردن مالکیت ایران بر جزایر جنوبی خلیج فارس. فراخوانی سفیر این کشور از تهران و حمایت برخی مقامات و مطبوعات از این سفر.

اما به نظر شما این اقدام چه نتایجی خواهد داشت؟ اجازه بدهید شرایط را بررسی کنیم.

بحث حمله به ایران به طور جدی در چندین ماه قبل مطرح شد و مانور نظامی ایران و ادعای مقامات ارتشی در توانایی بستن خلیج فارس منجر به نامه اوباما و عقب نشینی از مواضع قبلی شد. تردیدی نیست که جزایر جنوبی ایران که متاسفانه بسیار نزدیک به کشور امارات هستند، موقعیت استراتژیک و مهمی در اجرای پروژه بستن خلیج فارس دارند. اما همانطور که میدانید بجز استقلال بحرین از ایران که متاثر از بی کفایتی محمد رضا شاه و البته بدون تائید مجلس و حتی برگزاری رفراندوم اتفاق افتاد، هرگاه قسمتی از ایران جدا می شد 2 شرط اصلی وجود داشت:1- ضعف دولت مرکزی و 2- ایجاد یک تنش و درگیری.

سفر احمدی نژاد به این جزیره شرط دوم را به طور کامل محقق نمود و این باعث شد سیاست مدارانی همچون محسن رضایی سریعاً عکس العمل نشان داده و دست پاچه شرط اول را شدیداً تکذیب کنند.

در حالی که همه میدانیم تحریم ها پایه های اقتصادی جامعه را به شدت متزلزل نموده و نحوه اجرای پروژه هدفمندی یارانه ها، حتی خوش بین ترین شهروندان کشور را هم از توان دولت در کنترل تورم ناامید ساخته. تحریم ها حتی روابط ایران با چین و پاکستان را هم تحت تاثیر قرار داده است و قطعا در صورت ایجاد درگیری نظامی یک تهدید برای ما خواهد بود.

خوشبختانه بعد از نجات دولت سوریه از بحران، یک متحد سیاسی، نظامی همچنان در نزدیکی مرزهای ما حضور دارد و این باعث خوشحالی مقامات ایرانی است. هنوز بسیاری از سلاح های جدید ایران نیز که احتمالاً توسط سپاه تولید شده است، رونمایی نشده و احتمالاً برای رام کردن اماراتی ها کافی است.

با جمع بندی تهدید ها و فرصت ها این سئوال ایجاد می شود که آیا این سفر یک حماسه ملی بود یا یک جنایت سیاه سیاسی.

در هر صورت حقیقت این است که به اعراب مستقر، از دوران مظفر الدین شاه، مجوز گوسفند چرانی در جزایر ایرانی داده شده بود و آنها حق داشتند وارد مرزهای ایران شوند. همینطور تنش های موجود در سالهای گذشته نیز، به خوبی حکایت از این داشت که این سفر می تواند با حاشیه های فراوانی همراه باشد. حاشیه هایی گوارا و دوست داشتی برای آنها که به دنبال منافع حاشیه دار هستند. و شاید حاشیه های خونین و گران قیمت، به گرانی از دست رفتن سه جزیره از کشور عزیزمان، ایران.

نقش یک خاطره

سال 78 بود، درست یادم نیست، شاید هم یکی دو سال این طرفتر. اون زمان هنوز سی دی مرسوم نبود و ما با همون کاست ها خوش بودیم. یادمه دوبار یه آهنگی رو گوش کردم و بعد هم کاست رو ازم بردند. امروز داشتم فایل مرحوم جهان رو گوش می کردم که رسیدم به همون. یادش به خیر.

این هم متنش (البته هرجاش رو خوب نفهمیدم از خودم نوشتم):


چرا اینجوری نگام می کنی شاید نمیدونی

که همونم اگه تو خونه خرابم نمی کردی

من همون ساده دل عاشق و بی نام و نشونم

پیش مردم اگه دیوونه خطابم نمی کردی

کاش میمردم زیر پات تا بدونی عاشق زارم

اگه ایجوری میشد نقش بر آبم نمی کردی

اگه چون برق بلا هستیمو درهم نمی ریختی

مثل برگهای خزون پا به رکابم نمی کردی

چرا اینجوری نگام می کنی شاید نمیدونی

که همونم اگه تو خونه خرابم نمی کردی

شبنم صبح شدم تا که دو پای تو بشویم

اما تو خاک سر رات حسابم نمی کردی

اگه این بارون اشکو زیر پاهات نمی ریختم

روی امواجه نگاهت یه حبابم نمی کردی

اگه چون برق بلا هستیمو درهم نمی ریختی

مثل برگهای خزون پا به رکابم نمی کردی


خدا رحمت کنه.جهان رو میگم.

شاهکارهای جامعه پزشکی ایران

آیا میدانید که خطر ابتلا به بیماری ایدز از طریق آندوسکوپی، بیشتر از احتمال ابتلا به ایدز در اثر استفاده از سرنگ مشترک بین معتادان است؟ این شاهکاری است از جامعه پزشکی ایران در زیر چتر مدیریت خانم وزیر.


آیا میدانید عمل جراحی قلب باز به علت خطرات آن پس از پایان سال 2011 در آمریکا و برخی کشورهای پیشرفته ممنوع و جرم محسوب می شود و دستگاه های جدید جایگزین آن شده است، درحالیکه ورود این دستگاه به ایران جرم غیر رسمی است، زیرا منافع جامعه پزشکی را تهدید می کند؟


آیا میدانید در هر ماه چه تعداد تجاوز به بیماران زن در زمان بیهوشی و توسط جراحان مرد انجام می شود؟ آیا میدانید چند صد پرونده تجاوز به بیمار در حین بیهوشی در دادگاه های ایران خاک می خورد و مسئولین و نمایندگان مجلس و وزارت بهداشت با اطلاع کامل از موضوع حاضر به نصب دوربین های مدار بسته در اتاق های عمل نیستند؟


آیا میدانید چه تعداد از پرونده های تخلف پزشکان بدون اقدام بایگانی می شود؟


آیا میدانید چه تعداد از بیماران مبتلا به ارست قلبی، در حالی که احتمال بازگشت آنها بوسیله شوک و سایر روشها وجود دارد، به علت تزریق ماده ... توسط پزشک و پرستار راهی قبرستان می شوند؟ آیا می دانید نصب دوربین مداربسته و ارائه فیلم ضبط شده به خانواده مرحوم می تواند چه تعداد از قتل های عمد را کاهش دهد؟

هیتلر

همه ما در مورد جنگ جهانی دوم مطالبی رو خونده ایم. ولی بعید می دونم کسی این مطلب رو خونده باشه.

موسولینی و حزب فاشیست آن در ایتالیا بزرگترین متحد هیتلر بود. در سال 1943، نیروهای متفقین بویژه انگلیس و آمریکا از مرزهای دریایی به ایتالیا حمله کرده و موفق شدند ایتالیا رو شکست بدند. به دستور پادشاه ایتالیا، موسولینی دستگیر شد و به زندانی در ارتفاع 2000 متری منتقل شد. اما هیتلر که تمایل نداشت موسولینی در زندان باقی بماند، یک تیم از افسران گارد SS را برای نجات او به ایتالیا اعزام کرد. تیم ویژه توانست بدون شلیک حتی یک گلوله زندان را تسخیر و موسولینی را در کمال احترام به آلمان ببرد. پس از این هیتلر ارتشی را به ایتالیا اعزام نموده و ضمن پاکسازی متفقین، مجدداً موسولینی را در کشور ایتالیا به قدرت رساند و حزب فاشیست او را بازسازی و احیا کرد.

مدتی بعد هیتلر در سخنی حکیمانه چنین گفت:


اگر موسولینی بر علیه ما بود برای گرفتن دنیا به یک ارتش احتیاج داشتیم،

اگر موسولینی بی طرف بود برای گرفتن دنیا به دو ارتش احتیاج داشتیم،

ولی حالا که او با ماست به 3 ارتش احتیاج داریم و معلوم نیست که به موفقیت برسیم.