یادمه زمانی هر روز خدا یه مطلب می نوشتم.

خاطره، حکایت، خبر، خلاصه هر چی می رسید دستم.

بعد کم کم دیدم ظاهراً خودم می نویسم و خودم هم می خونم.

این بلاگ اسکای هم که تعداد بازدید هر مطلب رو از کار انداخت دیگه کاملاً روحیه ام رو از دست دادم و الان رسیدم به ماهی یه مطلب چرت و پرت.

رکورد 13 نظر توی یه مطلب هم آخرین رکورد این وبلاگ بود.

رکورد 600 بار بازدید یه مطلب هم مربوط بود به سابقه تاریخی حاجی فیروزه.

اینجوریه دیگه. بهتره برم یه وبلاگ گیر بیارم که دست کم آمار بازدید رو پشتیبانی کنه. چون تنبلم و حال ندارم کدش رو پیدا کنم و اینجا جاساز کنم.

متن کامل جوابیه علی مطهری به کیهان

جناب آقای شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان
 
با عرض سلام،

آن گونه که در شماره کیهان مورخ یکشنبه 7 اسفند 90 آمده، نامه ای با امضای «جمعی از جوانان اصلاح طلب» در فضای اینترنتی منتشر شده و برای شما و همکاران این پرسش را پیش آورده است که «باید دید مراد این جماعت از رادمردی و مروتی که به آقای علی مطهری نسبت می دهند کدام است؟!»

البته برای آنکه ذهن خوانندگان را برای جمله مذکور آماده فرمایید ابتدا نویسندگان نامه را همان «هتاکان به عاشورا و امام» دانسته اید.  این تمهیدات و  گذاشتن علامت «؟!» در مقابل پرسش مذکور، معنایی جز القای همسویی، همدلی و یا همراهی اینجانب با آنان به خوانندگان، آن هم در آستانۀ انتخابات ندارد، به ویژه آن که قاعدتا اکثر خوانندگان شما مثل بنده از اصل این نامه در سایت های فیلترشدۀ اینترنتی بی خبر بودند .

در این مختصر سه نکته تقدیم می شود:

1. بدیهی است که تکلیف گروه اندک هتاک نسبت به عاشورا و امام روشن بوده و عمل آنان شدیدا محکوم است ولی مساوی دانستن هر اصلاح طلب با «هتاک به امام حسین (ع) و امام خمینی» گرچه سود فراوانی برای اهداف جنابعالی و کیهان دارد، عقلا و شرعا درست نیست و افراد بسیاری را بی دلیل از حول نظام پراکنده می کند همچنانکه کرده است، مخصوصا وقتی که اتهام زننده عنوان «نماینده ولی فقیه» را یدک بکشد. نویسندگان نامه مذکور، خود را چیزی بیش از «اصلاح طلب» نخوانده اند و امضای فرد خاصی هم پای آن نیست و انتساب آن به آقای مزروعی به منابع نامعلوم اطلاعاتی کیهان بر می گردد. چگونه «رجما بالغیب» نویسندگان نامه را دشمنان امام حسین(ع) می دانید؟


ادامه مطلب ...

آنچه دیروز دیدم

امیدوارم این مطلب، آخرین مطلب این وبلاگ نباشه.

دیروز رفته بودم حوالی انقلاب برای خرید کتاب. اولین چیزی که توجهم رو جلب کردم نصب دروبین هایی بر روی سه پایه در خروجی مترو بود. در حالی که در هر ایستگاه مترو ده ها دوربین به صورت دائم از مردم فیلم برداری می کنند نصب این دوربین ها صرفاً می تونست با هدف جلب توجه و ایجاد ترس باشه. به هر حال بعد از خروج از مترو حضور صدها نیروی ضد شورش با لباس های مشکی جذاب بود. جلوتر که رفتم حجم جمعیت عابر خودنمایی میکرد. جمعیتی که بوضوح بیش از 2 برابر روزهای معمولی بود. ولی کسی متوقف نبود. گویی هر کس به دنبال کاری در حرکت بود. خواستم از همون راهی که اومد برگردم ولی نمیدونم چرا تصمیم گرفتم پیاده به ایستگاه ولیعصر برم. به ضلع جنوبی خیابان رفتم و از جلوی کتابفروشی پیش رفتم. شاید اغراق نباشه اگر بگم به ازای هر 1 نفر که از سمت جنوبی خیابون حرکت می کرد، حدود 20 نفر از طرف مقابل در حال حرکت بودند و به نظر من این غیرمعمول بود، چون اون سمت خیابون فقط دانشگاه تهران بود که البته درهای اون بسته بود و در منطقه آزاد جلوی در اصلی حضور صدها موتور سیاه رنگ گارد ویژه مشهود بود. دیگه اینکه حدود 70% جمعیت از سمت شرق به سمت میدون انقلاب حرکت می کرد.

پیاده پیش رفتم تا به نزدیک چهارراه ولیعصر رسیدم. در چهارراه ولیعصر هم حضور پلیس ضد شورش بسیار پررنگ بود. ترافیک همیشگی ماشین ها و در کنار جمعیت پیاده ای که در گذر بود. بر خلاف همیشه، این بار خبری از انبوه دست فروش هایی که مردم رو به سمت خودشون می کشوندند نبود. از خیابون رد شدم و چند قدمی بیشتر با ایستگاه مترو ولیعصر فاصله نداشتم. در کنار مترو و در پارک دانشجو ده ها ماشین گارد و پلیس پارک بود. سکوتی سنگین در شهر سایه انداخته بود و انگار هیچ کس هیچ چیز برای گفتن نداشت.

جمعیت سطح شهر از روزهای معمول بیشتر بود، ولی نه اونقدر زیاد که بشه گفت شهر در وضعیت بحران قرار گرفته. وارد ایستگاه شدم و با مناطق نظامی شهر وداع کردم. بدون اینکه کتابی بخرم.

مخصوص با بصیرت ها

یادم میاد چند سال پیش که به همت محمود خان قیمت مسکن به طرز وحشتناکی زیاد شد و مثلا قیمت از متری 200 هزار تومن به متری 1 میلیون رسید، و بعد درصدی از این تورم حذف شد و در نهایت متری 200 هزار تومن تبدیل شد به متری 800 هزار تومن.

بعد از این فاجعه اقتصادی محمود خان در یکی از سفرهای استانی با افتخار اعلام کرد که:

"کاهش قیمت مسکن در دولت من در طول تاریخ بی سابقه بوده"


امروز هم شاهد اون هستیم که قیمت سکه از 600 هزار به 1 میلیون رسید و بعد دوباره برگشت به حدود 800 هزار تومن. حالا باید منتظر باشیم که محمود خان دوباره به بالای تریبون بره و بگه:

"کاهش قیمت سکه در دولت من در طول تاریخ بی سابقه بوده"


و حامیان با بصیرت کف و سوت بزنند و هیچ به مغزشون فشار نیارند که قیمت سکه رو خیانت اقتصادی کی از 200 هزار به 600 هزار و بعد به 1 میلیون رسونده بود.

عجب طعم گسی دارد دروغ هایت

به خورد گوش هایم که می رود تمام ذهنم را جمع می کند.

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی

ز بامی که برخواست مشکل نشیند

آیا قحطی در ایران اجتناب ناپذیر است

کمتر کسی است که از گردنکشی سکه و ارز در ماه های اخیر بی خبر باشد. سوار بر آنچه حباب می خوانند هر روز از افق دید شهروندان نوع معمولی دورتر و دورتر می شود. ولی این پایان همه چیز نیست. بلکه آغازی است بر یک پایان.

تردیدی نیست که افزایش قیمت سکه به معنای کاهش ارزش ریال است می توان گفت ارزش ریال در برابر همه کالاها به حدود نصف کاهش یافته و در شرایط طبیعی و عدم بازگشت قیمت سکه و ارز، باید طی سال آینده، نرخ تورم 200 درصد محاسبه شود. در صورتی که فرض کنیم این افزایش ناشی از ناتوانی و بی کفایتی دولت در کنترل و ثبات اقتصاد باشد، باید منتظر تاثیر آن بر اقشار مختلف مردم باشیم.  مردم ایران، بالاخص صاحبان سرمایه، به خوبی وخیم بودن اوضاع را درک نموده و اقدام به خروج سرمایه های خود از بانک ها و بدنه اقتصادی نموده و تلاش می کنند با خرید سکه و ارز ارزش سرمایه خود را حفظ کنند. این حرکت بی تردید منجر به سقوط توان بانک ها شده و همانطور که شاهد خواهید بود، بانکها یکی یکی ورشکست خواهند شد. تضعیف شبکه بانکی به مفهوم قطع انواع وام ها و بسیاری از طرح های اقتصادی و عمرانی است. این توفان اقتصادی نه تنها قشر زیر رادار جامعه را به سوی ایجاد تشنج و آشوب سوق خواهد داد، بلکه آتش زیر خاکستر، یعنی آنچه جریان فتنه نامیده می شود، را دوباره گداخته خواهد کرد. این قشر که به استناد مدارک دولتی بیش از 50% شهر تهران را دربرمی گیرد، پتانسیل کافی برای بازگشت فضای امنیتی به کلانشهر ها را خواهد داشت. اما این هم، همه ماجرا نیست. تورم 200% ، آنقدر مهیب هست که بسیاری از مقامات نظامی و استانی را به فکر ماهیگیری از آب گل آلود بیاندازد و آنچه احتمالاً آنچه مدتی قبل شاهد بودیم تکرار خواهد شد، تغییرات وسیع در بدنه نیروهای نظامی و دولتی برای جلوگیری از نافرمانی و بحران. تردیدی نیست که هرگز یک مدیر و یا فرمانده مخلوع، همه ابزارهای خود را در اختیار جانشین ناخواسته قرار نخواهد نداد و این به معنای تضعیف بیش از پیش بدنه دولت و ارتش خواهد بود که بی تردید منجر به وقوع اشتباهات استراتژیک و ایجاد شرایط تشدید خواهد شد. (تشدید یک نظریه در فیزیک است که بطور خلاصه بیان می کند اگر یک پل در شرایط عادی وزن یک ردیف سرباز را تحمل کند در صورتی که سربازها به طور همزمان بر روی پل قدم بردارند، پل ویران خواهد شد.) شرایطی که بعید به نظر میرسد قابل کنترل باشد، آن هم توسط دولتی که قدرت کافی برای کنترل شرایط عادی را ندارد.

اما اگر نظریه نجات دولت صحت داشته باشد و این بازی هولناک بخشی از سیاست های دولت برای کسب درآمد حلقه های فساد بدون نیاز به پولشویی باشد، در آنصورت شکی نیست که قسمتی از بدنه تولید و صنعت در طی این دوره های بازی با پول، اقدام به تجارت نموده و در نهایت محصولاتی با قیمت بالا تولید می کنند. بدیهی است که این محصولات وارد بازار شده و ایجاد چالش خواهد نمود. یا دولت تولید کننده را وادار به کاهش قیمت می نماید که منجر به تشدید سیل ورشکستگی های اقتصادی خواهد شد و یا این قیمت ها بر گرده مردم خواهد نشست.

درخواست عمومی برای دعا

بدینوسیله از کلیه خوانندگان این وبلاگ درخواست میشه که دعا کنند امروز و چهارشنبه به خیر و خوشی و البته خوش شانسی ختم به خیر بشه و من بتونم به شرایط عادی برگردم.


احساس می کنم دارم چکش می خورم و فرم می گیرم. به مرور اوضاع بهتر میشه و من مسلط تر خواهم شد.

نمیدونم، شاید روزی من هم یه نفر رو چکش کاری کنم.

برای فردا

بدهی و چک برگشتی و چند تا مشکل دیگه کم بود، آخرش این خانم رئیس هم کار خودش رو کرد. برای من مهم نیست. چون هر تغییری در زندگی به نفع منه. ولی چوبش رو بد می خوره. یاده یه حکایتی افتادم که بد نیست بنویسم.

در زمان عباسیان، برمکی ها خیلی قدرت گرفته بودند. یه روز خلیفه و یکی از بزرگان برمکی به باغی رفتند. بد از چند ساعت خوش گذرونی خلیفه به صاحب باغ میگه روز خوبی رو برای من مهیا کردی. هر چیزی که از من می خواهی بگو. صاحب باغ که جد در جد برمک بوده، به خلیفه میگه من درخواست میکنم دست خط بنویسی و مهر کنی که من برمکی نیستم.

خلیفه تعجب می کنه و چون صاحب باغ اصرار می کنه، خلیفه دست خط رو بهش میده.

چند سال بعد قائله کشتار برمک ها درست میشه و ماموران خلیفه به سراغ صاحب باغ می رند تا اعدامش کنند. صاحب باغ نامه خلیفه رو نشون میده و میگه من برمک نیستم. به ناچار صاحب باغ رو به همراه دست خط به نزد خلیفه می برند. خلیفه از صاحب باغ می پرسه اون زمان از کجا این روز رو پیش بینی کردی؟

صاحب باغ رو به خلیفه کرد و گفت: اون روز که امیر برمکی برای چیدن میوه از دوش تو بالا رفت امروز رو به چشم دیدم.

حالا من از آنچه اتفاق افتاد خوشحالم، چون سقوط خانم رئیس رو دیدم.

زیمباوه، زیمباوه، ما داریم می آییم

سقوط آزاد ریال ما را به پشت مرزهای زیمباوه نزدیک تر کرد.

زیمباوه با تورم چند میلیون درصدی تا کنون رکورد دار بی ثباتی اقتصادی در جهان بود. لیکن سیاست های به شدت دستوری موگابه، به پایان روزهای یکه تازی خود نزدیک شده و این روزها نظاره گر نزدیک شدن ایران به رکورد رویایی تورم است.

محمود خان، سردمدار دولت نهم که پیش از این نیز رکورددار اختلاس و تخلف در کره خاکی بود، می رود تا با سیاست های هدفمند خود، زیمباوه را از سر راه بردارد و رکوردی جدید را برای ساکنان این سیاره سبز به جا گذارد. به نظر شما پایان این کابوس سیاه، کجاست؟

خداحافظی رسمی کواکبیان با جریان اصلاح طلبی

کواکبیان، نماینده مردم سمنان در مجلس فعلی و آقا بالاسر حزب مردم سالاری، با کاندید شدن در انتخابات آتی مجلس، رسما با جریان اصلاح طلبی خداحافظی کرد.

کواکبیان که زمانی مدعی اصلاح طلبی بود، در حالی کاندیدای انتخابات شد که کاندیداتوری این دوره مجلس، مرز میان اصلاح طلبی و اصول گرایی بود و تعریف جدید اصول گرایی، کاندید شدن بود.

امید است مصطفی کواکبیان در مواضع سیاسی جدید خود موفق و کارآمد عمل کند.

روزهای سرد استرس، چیز سخت و دیر می رود.

کاش بوی آرامش نزدیک باشه.


هر نوع کمپوتی پذیرفته می شود.

سال 89 سال پلنگ بود. سالی که طبق پیش گویی ها باید منتظر تغییرات بزرگ می بودیم و البته از آغاز سال میلادی، با انقلاب تونس حمله بزرگ پلنگ آغاز شد. با تجمیع اخبار منعکس شده در کیهان:

انقلاب جوانان سلحشور تونس

تحرکات اراذل و اوباش ایران

انقلاب دلیرمردان مصر

ناآرامی مفسدین و اوباش سوریه

تجمعات شیعیان جان بر کف یمن

انقلاب تعدادی از اوباش و تعدادی از مردم مسلمان و بزرگ مصر

و سرانجام اشغال سفارت انگلیس در تهران که هنوز به درستی مشخص نیست اوباش بی سرو پا بودند و یا دانشجویان انقلابی.


آخر خط

30 میلیون بدهکار شدم. ماشینم رو باید بفروشم، چک هام پاس نمی شه. شاید دارم به ته خط میرسم.

برای شکست تجربه کافی ندارم. دعا کنید کم نیارم.

چند روزه دلخوشی ندارم. همش استرس. همش خستگی.

برای کار دوم رفتم دنبال آگهی. یه آبدارچی می خواست. خواستم تجربه کنم. بهش گفتم یه روز میام. هم من کار شما رو ببینم، هم شما کار من رو.

با ظرف چایی رفتم تو. برنامه نویس شرکت داشت دور خودش می گشت و عرضه نوشتن یه کد ساده رو نداشت. خواستم براش بنویسم، ولی حسش نبود. چایی رو گذاشتم و رفتم.

بعید می دونم فردا هم برم. روی مرز ناامیدی و اعتماد به نفس دارم تاب بازی می کنم.

کاش آخرش قشنگ تموم بشه.