عاقبت، آینده نگری مفید فایده افتاد و رئیس قدردان من شد. اطلاعات هفتگی از بین رفته بود و سرورها ترکیده بود و ایمیل ها پاک شد بود رئیس مونده بود با یه شماره تلفن که بزرگترین کاری که می تونستند براش انجام بدند این بود که 80 تا فایل اکسل بفرستند براش. فقط یکی کردن این ها چقدر وقت می خواهد؟ باقیش هیچی. رئیس داشت حرص می خورد که گفتم: می تونید از توی یوزر من دیتابیس مربوط به جمعه دیروز رو به نام 13890522 بردارید. اولش فکر کرد سر کاریه. بعد که یادش افتاد باید کار رو تحویل بده و بره رفت سراغ غنیمتیه من و شروع کرد یه ساعتی تست گرفتن تا مطمئن شد همه چیز درست و سالمه. با تعجب گفت: تو چجوری به این سرعت تونستی همه چیز رو درست کنی؟
گفتم: به لطف ایراد گرفتن های شما بود. یه مدتی که زیر ذره بین بودم از آب خوردن خودم هم بک آپ برداشته بودم. این فایل ها رو هم چون زمانی مربوط به من بود همیشه ازش بک آپ هفتگی داشتم. یه کد هم نوشته بودم که از تغییرات هر هفته سرویس پک تهیه میکرد. و محض احتیاط یه برنامه هم نوشته بودم که لیست سرویس پک ها رو بگیره و فایل نهایی رو ایجاد کنه.
با خوشحالی گفت: خیلی کارت عالی بود. واقعا از سرعتت همیشه خوشم اومده. اون برنامه و فایل ها رو یه کپی به من بده. من هم گفتم: نمیدم. خودم نوشتم. شما خودتون برای خودتون بنویسید. فکر کنم با این حرف باز اوضاع ریخت به هم.
وقتی گفته ها و شنیده ها همگون حقیقت باشه اوضاع اونطور که باید رو ریل خودش حرکت می کنه . . .
گناه داشت حالا مگه اذیت تون کرده که این طوری باهاش لج کردید؟!
در هر صورت صلاح ملک خویش خسروان دانند!!!
اینقدر اذیتم کرده بود که نگو. تازه من که کارش رو راه انداختم. ولی برنامه هام رو ندادم. اگه خودش سعی کنه بنویسه و نتونه متوجه میشه که من چقدر زحمت کشیده بودم.
اتفاقا فکر کنم بهتر هم شد که بهش گفتی خودت برای خودت تهیه کن
هر از گاهی همه چیز هلو بپر تو گلو نباشه طرف قدر عافیت رو می فهمه.
انقدر خوبه این خصلت ! فوق فوقش اینه که میگه از شرکت من برو بیرون دیگه ! ولی دیگه ناراحت نیستی از اینکه نتونستی جوابشو بدی !!
ندیده باهاش دشمن خونی شدم :دی
به قول معروف مرگ یه بار شیون یه بار. یه بار که بیشتر نمیشه یه نفر رو اخراج کرد.