خاطرات من 5

یادمه زمانی یه منشی داشتم که بهش تایپ رو یاد داده بودم. به مرور خیلی چیزها بهش یاد دادم و خودم هم معرفی می کردم میرفت به دخترها تدریس می کرد. یه زمانی هم بهش اینترنت و یه مختصر مقداری هک یاد داده بودم. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهون یه بار یه خانمی بهم زنگ زد گفت می خواهم بهم چت رو یاد بدید. گفتم من الان کلاس قبول نمی کنم. ولی یکی رو می فرستم. خلاصه این خانم منشی سابق رو فرستادم رفت تدریس. بعد از دو سه روزی بهش زنگ زدم گفتم: چی شد؟ بهش یاد دادی؟ مشکلی نبود؟

گفت: 4 جلسه براش گذاشتم فردا جلسه آخره.

گفتم: مگه چت کردن چی داره. عجب خنگی بوده که 4 جلسه طول کشیده و هنوز هم یاد نگرفته

گفت: نه. خنگ نیست. میدونـــــــــی خودم گفتم 4 جلسه که پول بیشتر بگیرم!!!! یه چند بار هم نزدیک بود یاد بگیره من نذاشتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
جوجه تیغی دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ

دمش گرم!خوبه حالاچیزشاقی نبوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد