سوء تفاهم

موقعیتفکراحساس
سارا از سر کار به منزل می آید و سامان را که قرار بود باشد نمی بیندحتما به سرش به دوستانش گرم شده. اصلا نکند دوست دختر پیدا کرده. عجب مردیه! انگار نه انگار زن داره.خشم - غم
سارا ساعت 12 شب ظرفها را می شود(سامان) می خواهد من رو عصبانی کنه. میدونه که من می خواهم بخوابم. به من توجه نمی کنه.خشم
سامان در مهمانی با دختر خاله اش صحبت می کند.اگر دختر خاله ات رو می خواستی چرا با من ازدواج کردی. خدا عاقبت ما رو به خیر کنه. این هم شد زندگی. چشم بر میداری می بینی داره با یه دختر هر هر و کرکر می کنه. این هم شانس ماست.حسادت - نگرانی - خشم
سارا ظرف سالاد را ناخواسته واژگون می کندببین روز من رو خراب میکنه! عجب آدمیه، کاری جز خرابکاری و عصبانی کردن من نداره. دست و پا چلفتی. من هم با این زن گرفتنم.خشم


آخه این هم شد زندگی؟ این هم شد احساسات. سارا چرا فکر نمی کنه که سامان به فکر خرج و دخل زندگیه؟ چرا فکر نمی کنه که اگر آزادی سامان رو محدود کنه سامان ناخواسته از هر فرصتی سوءاستفاده می کنه؟ چرا برای عشق و اعتماد سامان ارزشی قائل نیست؟

سامان چرا فکر نمی کنه اگر خودش در شستن ظرفها به سارا کمک کرده بود الان سارا هم توی رختخواب خوابیده بود؟

سارا چرا سالها خاطره مشترک با دختر خاله رو نمی فهمه؟ چرا درک نمی کنه که آدم به بعضی ها به چشم خواهری نگاه می کنه؟ چرا درک نمی کنه که این حق سامانه که بتونه خاطرات قبل از ازدواجش رو حفظ کنه.

سامان چرا به جای برداشتن یه آجر از روی دیوار کل دیوار رو خراب می کنه. چرا به مدتها درست کردن غذا و سالاد و کار خونه نگاه نمی کنه و یه اشتباه رو اینقدر بزرگ می بینه؟ چرا باور نمی کنه روز رو افکار و تحلیل خودش خراب یا قشنگ می کنه و نه اعمال دیگران!

نظرات 1 + ارسال نظر
نیلو شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ

سامان رو نمی دونم ولی احساس حسادت سارا کاملا قابل درکه. خیلی طبیعیه :دی

به نظر من اصلا احساس سارا منطقی نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد