خاطرات من ۱۰

دوران دبیرستان بودم و اون روزها زور بازو از جمله اقلام موثر در زندگی محسوب میشد که البته من بهره چندانی نبرده بودم. ولی حاضر نبودم این واقعیت رو قبول کنم. یادمه یه روز زنگ تفریح با یکی از همکلاسی ها به نام امین دعوام شد و بعد از یه کتک کاری حسابی مغلوب شدم. البته از قبل معلوم بود. چون امین قوی ترین پسر کلاس بود و کسی زورش بهش نمیرسید. خلاصه من هم بعد از نوش جان کردن کتک بهش گفتم: صبر کن امروز یه کتکی بخوری که کیف کنی. حالیت می کنم. و با عصبانیت رفتم سر کلاس ریاضی. اون موقع یه چند تا کش اسکناک توی جیبم بود. در یه لحظه که همه سرشون پایین بود یه کش به سمت معلم پرت کردم و مستقیم خورد پشت گوش معلم ریاضی. بلافاصله سرم رو پایین انداختم و اگر شما به معلم نگاه کردید من هم نگاه کردم. انگار نه انگار. معلم با عصبانیت از کلاس خارج شد و چند لحظه بعد ناظم مدرسه که خیلی هم خشن بود وارد کلاس شد. سریع جو رو متشنج کرد و بچه ها رو توی حیاط به صف کرد. به سرعت ۵ نفر از بچه های شلوغ کلاس از جمله امین رو جدا کرد و گفت زود بگید کار کی بوده؟ کسی حرف نمی زد و با یه نگاه به من که حسابی رنگم پریده بود و به قول دوستان تابلو بودم گفت تو هم بیا کنار این ۵ نفر. به ترتیب صدامون زد توی دفتر...

من رو صدا زد گفت میدونم که دیدی کی کش پرت کرد. تو دانش آموز خوب مدرسه هستی و ما دوست نداریم که از درس ریاضی نمره نگیری. پس بگو کار کی بود. من هم گفتم: آقا من نمی دونم.

گفت مطمئن باش کسی نمی فهمه که تو به من گفتی. به من اعتماد کن علی جان. من هم که موقعیت رو مناسب دیدم گفتم: آقا ما هیچی ندیدیم. ولی زنگ تفریح امین یه کش دستش بود.

ناظم هم بلافاصله من رو بیرون فرستاد و با چند تا سئوال سرکاری یکی یکی بچه ها رو رد کرد و فقط موند امین. بعد هم امین رو گرفت زیر باد کتک. یادمه ناظم دبیرستان لر بود و خیلی پر زور. تا می خورد امین رو کتک زد.

یادش بخیر. حسابی دلم خنک شد. حقش بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد