این چند روزه اینقدر سرم شلوغه که اصلا نمی رسم به دل درست یه سری به وبلاگ خودم و دوستان بزنم. نمی دونم چرا کار تموم نمیشه. انگار نمیشه هیچ راهی پیدا کرد که سیستم خودش کار بکنه و من استراحت.

مراقب باشید اطلاعات بانکی شما رو ندزدند.

جدیدا یه سری کلاه بردار با ایجاد صفحات کلاه برداری اقدام به سرقت اطلاعات مردم می کنند. به عنوان مثال توی نظرات وبلاگ من یکی از این کلاه بردارها اومده بود و نوشته بود که می تونید با مبلغ ۱۶۹۰ تومان شارژ ۲۰۰۰ تومانی دریافت کنید. به صفحه که وارد شدم دیدم با سورس کدهای نرم افزار جوملا (یعنی خودش عرضه نوشتن کد رو هم نداشته) یه فرم برای کلاشی و دزدی درست کرده و سعی می کنه اطلاعات مردم رو بدزده.

از ما گفتن حواستون رو جمع کنید و سرتون کلاه نره.

چون بد آید هر چه آید بد شود

یک بلا ده می شود ده صد شود.

خدا نکنه آدم بیفته روی رینگ بد بیاری. دیگه مگه میشه جمعش کرد. همین طور پشت سر هم. ساعتت خراب بشه. جابجا بلند بشی و فکر کنی چون ساعت خراب بود زنگ نزده. برسی سر کار ببینی یه ساعت زود رفتی. یه ساعت رو چرت بزنی رئیس بزرگ بازدید امسالش رو امروز صبح انجام میده. کارهای مربوط به سال قبل که نیم ساعت پیش پاک کردی لازم بشه، بازم بگم؟

یکی از همکارها جلسه داره و تنها کسی که می تونه کارش رو انجام بده تو باشی. مشغول انجام بشی یه کار فوری از آسمون بیاد صاف و مستقیم بخوره وسط میزه تو. بازم بگم. ولش کن


قیمت هر قرص نان: ۲۵۰ تومان

وزیر اقتصاد از تصمیم بر افزایش قیمت هر قرص نان به ۲۵۰ تومان خبر داد. احتمالا این دفعه غضنفر (ببخشید غضنفری) از خانواده اش در مورد تورم سئوال نکرده. چون قبلا در خصوص تورم گفته بود که خانواده ام در مورد وجود تورم به من اطلاع داده اند. از دیگر افتخارات غضنفری در مصاحبه با خبرنگاران اینه که از کار اقتصادی سر در نمیاره و تا حالا هم کار اقتصادی نکرده. لینک این خبر در سایت تابناک

این خواب جدید توی کمتر از ۲ روز بیش از ۷۰ بازدید داشته اصلا قضیه مشکوکه! اگه همینطور غیر عادی بازدید هاش رشد کنه احتمالا باید چند ساعتی دقیقا همه چیز رو کنترل کنم ببینم چه اتفاقی داری میفته.

روزه

روزه چیه؟ گرسنگی؟ تشنگی؟ خراب شدن روز؟ به هم خوردن ساعت خواب؟.... میشه یه جوری نگاه کنی که از خودت بدت بیاد. ولی میشه یه جور دیگه هم نگاه کرد

روزه یعنی رها شدن از قید زمان.

رها شدن از قید خواست های بدن. یعنی خود رو رها کردن

یعنی رها شدن از قید نگاه. این که باور کنیم با چشمهای سر به زیر هم میشه زندگی کرد

یعنی رها شدن از قید دروغ. این که باور کنیم بدون دروغ هم میشه کار کرد و زندگی کرد و کسب در آمد کرد

یعنی رها شدن از قید عادت هایی که تمام زندگی ما رو در چمبره خودش گرفته. یعنی رهایی

روزه یعنی باور کردن خود باوری

یعنی درک خودباوری ورای مجلات موفقیت و تلقین

روزه یعنی باور می تونم طور دیگری هم زندگی کنم.

و پایان این ماه به ما این فرصت رو میده که با محدودیت های کمتر و با خود باوری بیشتر یه بار دیگه برای زمان و زندگی خودمون برنامه ریزی کنیم. فارغ از شرط زمان، شرط نیازهای همیشگی و ...

اینجوری هم میشه نگاه کرد.

و یادمون باشه اگه خیلی ها فقط با شکم روزه می گیرند و از رزالت های روحشون دست نمی کشند پس میشه فقط با روح و فکر هم روزه گرفت و از غذا دست نکشید. دست کم، ارزش این روزه بیشتر از گروه شکم محوره.

Clash of the titans 2010

به زودی این فیلم پر میشه توی دست دی وی فروش های سطح شهر و به همه افرادی که سری بهشون میزنند توصیه می کنند که این فیلم رو حتما ببینند. از طرفی چون تقریبا میشه گفت هیچ صحنه ای هم نداره احتمالا خیلی ها برای دیدن با خانواده هم این فیلم رو بگیرند. ولی اگر خوب به محتوای فیلم توجه کنید،در این فیلم یه حمله تمام عیار بر علیه خدا و تمام ادیان جریان داره. به چند موردش به عنوان نمونه اشاره می کنم:

1- در این فیلم سعی شده فلسفه خدای واحد زیر سئوال بره و نشون میده که جهان با سه خدا اداره میشه که از قضا روابط خیلی دوستانه ای هم با هم ندارند.

2- فلسفه پرستش به شدت کوبیده شده و تلاش کرده نشون بده که پرستش و عبادت راه کمک گرفتن از خدا نبوده و سودی به حال نیازهای روحی و جسمی ما نداره، در عوض پرستش رو به عنوان نیاز خدا عنوان کرده.

3- در این فیلم حمله ای غیر مستقیم به حضرت مسیح انجام شده و فیلم نشون میده که خدای زئوس به صورت انسان روی زمین اومده و با همسر یک شاه ارتباط برقرار میکنه که در نتیجه فرزندی از اون زن متولد میشه. فیلم این رو یک حرکت زشت از جانب خدا معرفی می کنه که تجاوز به حق بنده خودش تلقی میشه

4- فیلم در ادامه نشون میده که چطور این فرزند با تابوت به همراه مادرش به آب سپرده میشه و بچه زنده از آب بیرون میاد. این قسمت هم حمله ای غیر مستقیم رو به ماجرای حضرت موسی داره

5- استفاده از اسم persius برای فرزند زئوس که ذهن هر بیننده ای را به شباهت بیش از حد به کلمه persian هدایت میکنه. اگر به غرور ایرانی ها که در جهان به اون شهره هستند توجه کنیم متوجه می شیم که این فیلم می تونه تا چه حد تفکر فرزند خدا بودن رو در ایرانی ها تقویت کنه و به تفکر اسلامی ضربه بزنه

6- شخصیتی که به persius حمله می کنه، ناموس او رو می کشه و قصد کشتن خودش رو داره، دارای شمشیری مشابه ذوالفقار حضرت امیر المومنین علی است. گویی یک ایرانی از نسل خدایان باید در برابر این مهاجم از خودش دفاع کنه و جالب تر این که جایگاه مهاجم در صحرایی شبیه به صحراهای عربستانه.

7- و پایان تراژدی که با شمشیر الهی و به دست پرشین رخ میده و صلاح نمی دونم در موردش توضیح بدم.

لینک دانلود زیرنویس فارسی فیلم clash of the titans 2010 رو هم داشتم ولی بعد از دیدن فیلم ترجیح دادم دست کم در پخش و ترویج بیشتر این فیلم سهیم نباشم.

آینده نگری

عاقبت، آینده نگری مفید فایده افتاد و رئیس قدردان من شد. اطلاعات هفتگی از بین رفته بود و سرورها ترکیده بود و ایمیل ها پاک شد بود رئیس مونده بود با یه شماره تلفن که بزرگترین کاری که می تونستند براش انجام بدند این بود که 80 تا فایل اکسل بفرستند براش. فقط یکی کردن این ها چقدر وقت می خواهد؟ باقیش هیچی. رئیس داشت حرص می خورد که گفتم: می تونید از توی یوزر من دیتابیس مربوط به جمعه دیروز رو به نام 13890522 بردارید. اولش فکر کرد سر کاریه. بعد که یادش افتاد باید کار رو تحویل بده و بره رفت سراغ غنیمتیه من و شروع کرد یه ساعتی تست گرفتن تا مطمئن شد همه چیز درست و سالمه. با تعجب گفت: تو چجوری به این سرعت تونستی همه چیز رو درست کنی؟

گفتم: به لطف ایراد گرفتن های شما بود. یه مدتی که زیر ذره بین بودم از آب خوردن خودم هم بک آپ برداشته بودم. این فایل ها رو هم چون زمانی مربوط به من بود همیشه ازش بک آپ هفتگی داشتم. یه کد هم نوشته بودم که از تغییرات هر هفته سرویس پک تهیه میکرد. و محض احتیاط یه برنامه هم نوشته بودم که لیست سرویس پک ها رو بگیره و فایل نهایی رو ایجاد کنه.

با خوشحالی گفت: خیلی کارت عالی بود. واقعا از سرعتت همیشه خوشم اومده. اون برنامه و فایل ها رو یه کپی به من بده. من هم گفتم: نمیدم. خودم نوشتم. شما خودتون برای خودتون بنویسید. فکر کنم با این حرف باز اوضاع ریخت به هم.

دلم می خواهد یه مسیری پیدا کنم که تا آخرش برم. از اینکه هر روز اول یه مسیر رو نوک میزنم و میرم سراغ بعدی خسته شدم. چقدر جامعه ما بی ثباته. هر چیزی که فکر میکنی میشه توش رشد کرد خیلی زود هزاران آدم بی کار و بی پول میاند سراغش و کلا بازارش رو خراب میکنند. تو همه بازار ها بجز یه تعداد انگشت شمار دروغ گو و دزد شدند. همه توی فکر دریدن دیگران هستند. به لطف خدا آدم خر هم زیاده. به مغازه دار میگم قیمت اصلی این شلوار ۱۵ هزار تومنه، فوقش باید 20 بفروشی، کمه باید 25 بفروشی، سود بیشتر می خواهی 30 بفروش که بشه دوبرابر، چرا می گی 45 تومن؟

میگی باور کن شما اولین آدمی هستید که میگی قیمت این جنس بالاست. هر کی میاد می پوشه، اگر پسند کرد پولش رو میده و میره، موردی شاید 5 تومن هم تخفیف بگیرند. این آدمها که توی گرفتن حقشون از شلوارشون موندن حقشون رو از دولت میخواهند بگیرند. مسخره است.

به طرف می گم کرایه این مسیر طبق قانون میشه135 تومن، شما 200 بده، دیگه چرا 400 دو دستی می دی به راننده؟ میگه اعصابم بیشتر میرزه. میگم تو داری با این کارت حق تمام افرادی که سوار این ماشین میشند رو از بین میبری. تو داری به راننده آموزش می دی که میشه دو برابر کرایه گرفت و کسی هم چیزی نگه. 5 تا مثل تو پیدا بشه، حق 500 نفر ضایع می شه. میگه ای بابا حالا با 200 تومن من که کرایه این مسیر عوض نمیشه. من هم گفتم: شاید کرایه عوض نشه ولی حماقت تو که اثبات میشه. دوستم میگه: چرا اینجوری گفتی؟ نترسیدی دعوا کنه باهات؟

گفتم: این اگر از این عرضه ها داشت این وضع کرایه دادن و بحث کردنش نبود.

۲۸ روز دیگه عید فطر می شه می تونیم کلی بخوریم. باید صبر کرد. فقط ۲۹ روز دیگه مونده. فقط.

خیلی وقت پیش یه خواب دیدم که ادامه همون خواب خدا شدنم بود. خواستم بقیه اش رو بنویسم دیدم سر جمع 81 نفر خوندن. بهتره صبر کنم اولی دست کم به 100 برسه بعد دومی رو بنویسم. البته خیلی هم شاید جالب نباشه ولی چون خواب دنباله دار دیدم برای خودم جالب بود. این لینک اولیه با اینکه هنوز توی صفحه اول میشه پیداش کرد. خوابهای من 2

یارانه های هدفمند

دلم برای آدمهای بیچاره ای که با ذوق و شوق میرند حساب باز می کنند و منتظرند یارانه نقدی به حسابشون واریز بشه میسوزه. من که نمی گم و نمی دونم مبلغ یارانه نقدی چقدره. ولی خباز نماینده مجلس گفته بود: نفت رو که سر سفره مردم نیاوردید نان را هم دارید می برید. خباز گفته: اول صحبت از ماهی ۶۰ هزار تومان بود و بعد به ۵۰ و ۴۰ و ۳۰ هزار تومان رسید و الان به مبلغی رسیده اند که خجالت میکشند اعلام کنند. شما شاهد باشید که من نگفتم مبلغ زیر ۲۰ تومنه. اصلا در مورد یه عدد نزدیک به ۱۰ هزار تومن هیچ حرفی نزدم. اصلا به من چه که بعضی ها فکر می کنند مهمترین هدف از این طرح دانستن کیستی و کجایی هر فرد زنده ایرانیه. هیچ ربطی به من نداره .

آتش بس

من که نفهمیدم چی شد. اگر کسی فهمید به من هم بگه.

نه به اون همه گیر دادن و ایراد گرفتن های ۲ روز پیش رئیس نه به این همه احترام و محبت امروز.

من که دیگه تقریبا جمع و جور کرده بودم برم و داشتم کارهام رو انتقال می دادم. تقریبا برای کار جدید هم آماده بودم. ضمن اینکه یه دوست خوب که من آخر نفهمیدم از چی ناراحت میشه و از چی خوشحال زنگ زده بود و گفته بود اگر کار جدید خواستی شرکت ما نیرو جذب می کنه و خلاصه از نظر کار تقریبا خیالم راحت بود.

ولی امروز با اینکه بی اجازه و هماهنگی یه ۲ ساعتی رفته بودم بیرون و بعد هم که از در اومدم یه سلام سر و سنگین کردم کلی مورد توجه و احترام رئیس قرار گرفتم.

البته من فراموش نخواهم کرد که بعد از هر احترامی ممکنه بی احترامی کنه و بعد از هر نزدیک شدن به آخر خطی ممکنه عقب نشینی کنه. تجربه ایست برای خودش.

رئیس امروز بالاخره گفت: تمام کارهات رو باید تحویل بدی و این کمتر از یه ماه طول بکشه.

منتظر بود که من با ناراحتی بگم: چرا؟ مگه چی شده؟ من که ...

ولی با خوشحالی گفتم: چشم. حتما. در اسرع وقت و در حالی از توی فایلم یه جعبه شیرینی در آوردم و رفتم بهش تعارف کردم گفتم: فایلم رو هم جمع و جور کنم.

با تعجب نگاهی کرد، یه شیرینی برداشت و بعد با اکراهی که سعی داشت از من مخفی کنه گفت: بله. جمع و جور کن. من میرم. از خدا خواسته. ببینم اون چیکار میکنه. روزی رو خدا میرسونه

خوشحالی

دلم لک زده برای یه ذره خوشحالی. نمیدونم چرا اینقدر تحمل میکنم. هر مشکلی رو تحمل می کنم تا جایی که خودم خسته بشم. رئیس از هر جا دلش پره میاد سر من خالی میکنه. به راحتی آب خوردن و با چند کلمه می تونم برای چند هفته بشونمش سر جاش. ولی هیچی نمی گم و صبر می کنم. دیروز گفت من باید اینترنت تو رو قطع کنم. دیگه نمی تونستم سکوت کنم. توی چشماش نگاه کردم و اون که خودش فهمید چی گفته قبل از اینکه جواب بدم رفت بیرون و نفهمیدم کجا رفت که ۱ ساعتی طول کشید. می خواستم وقتی برگشت گیر بدم که باید اینترنت من رو قطع کنی. ولی گفتم ولش کن. خودش فهمید چی گفته. ولی کاش قطع کرده بود. حدود ۲۰ درصد کارم سبک میشد. چه حالی میده. به جاش می تونم مقاله بنویسم. یا بازی. یا تنبلی. خیلی خوب میشد