پایان مشکوک قذافی

همه چیز حاکی از پایان حکومت قذافی بر لیبی است. مردی که با کودتا به قدرت رسید و طی حدود  20 تا 30 سال اول حکومتش به تمام خواسته های مردم لیبی پاسخ داد و محبوب مردم کشورش بود. ولی قذافی مثل هر انسان دیگری در معرض قدرت بی منتقد و بی رقیب به یک دیکتاتور تبدیل شد و این شروع پایان قذافی بود. شروعی که بیش از یک دهه به طول انجامید و گویا این روزها به پایان رسید. اما به نظر من اوضاع مشکوکه. طرابلس سریع تر از آنچه منطقی بود سقوط کرد و اوضاع بر خلاف پیش بینی هاست. بعید نیست که در ساعات و یا روزهای بعد، از خانه های از قبل تدارک دیده شده و مسیر های زیرزمینی نیروهای حامی قذافی به انقلابیون پاتک زده و قذافی تجربه اش را در زمینه جنگ های نابرابر و چریکی به رخ بکشد. این بعید نیست که طی سالهای حمایت از جنگ های چریکی و تجربه یک کودتا و همینطور تجربه درگیری های نقطه ای با آمریکا، قدرت کافی برای ضد حمله در این شرایط را بدست آورده باشد. به هر حال امیداروم فتح طرابلس به کام انقلابیون تلخ نشه و این کشور هر چه سریع تر به آزادی و امنیت برسه.

یه پیشنهاد برای خرید خونه بدید

حدود 100 تومن قدرت خرید دارم. پیشنهاد بدید کجا خونه بخرم. در ضمن خودم می خواهم بشینم و اصلا هم نمی خواهم وام بگیرم. هر کس پیشنهاد خوبی داره تو نظرات برام بنویسه.

در واقع پیشنهاد بدید کجای تهران دنبال خونه بگردم.

در مورد تبلیغات شبکه های ماهواره ای

تمایل نداشتم این مطلب رو بنویسم. ولی از اونجا که امروز خوندم بیش از 60 درصد مردم ماهواره دارند و به طور متوسط 3 ساعت تماشا می کنند این مطلب رو می نویسم.

احتمالا شما هم با تبلیغات مختلف برخورده کرده اید. دستگاه هواپز، عینک ترو کالر و ...

برای خرید دستگاه هواپز به یکی از نمایندگی های تفلون رفتم و پرسیدم همچین دستگاهی دارند. جواب جالبی شنیدم.

بهم گفت کل بازار رو بگرد و ببین حتی یه شرکت معتبر این محصول رو تولید کرده؟ بهش گفتم نه.

گفت نکته همینه که اگر محصول به درد بخوری بود حتما شرکت های بزرگ تولید می کردند.

این یه واقعیته.

من خودم زمانی از عینک سررشته داشتم. یه عینک ترو کالر رو دیدم. خدایی خیلی بهش بها بدی با پول جعبه اش 10 هزار تومن می ارزه. می فروخت 35 هزار تومن. یه محصول کاملا بی ارزش. فریم عینک حداکثر 1000 تومن می ارزید. شیشه با uv400 .

خواهش می کنم گول نخورید. اگر محصولاتشون ارزش داشت به جای یه خط موبایل، یه آدرس و یه تلفن ثابت اعلام می کردند.

متن یک کلاس - پل

رفته بودم به یه کلاسی قسمت هایی از کلاس رو می نویسم.

مدرس: به نظر شما برای اینکه مردم در چهارراه ها به چراغ احترام بگذارند باید چیکار کنیم؟

من: آقا بهتره از پل عابر پیاده استفاده کنیم.

مدرس: نه پل عابر منظورم نیست.

دانشجوی دختر: آقا پل عابر پیاده باید پله برقی داشته باشه. چون پیرها نمی تونند از روش رد بشند، مجبور میشند از خیابون برند.

دانشجوی پسر: آقا ما هم که جوونیم برامون سخته. پل باید پله برقی داشته باشه.

مدرس: کلا پل رو بی خیال بشید.

دانشجوی دختر:آقا بعضی ها عجله دارند، ترجیح می دند برای اینکه سریع تر برسند به جای پل از خیابون رد بشند.


ادامه مطلب ...

شرط ازدواج مجدد کاربردی زنان برای شوهرشان. بخونید و دعا کنید.

فیلم طلا و مس رو دیدم. از نظر احساسی و طنز نسبتا ترکیب خوبی داشت. اگرچه در کل من نپسندیدم. یه صحنه جالب هم داشت. یه جایی زنه به شوهرش میگه: اگه خواستی برو یه زن دیگه بگیر، ولی بر و روش از من بهتر نباشه.

دلم به حال مرد بیچاره سوخت. زنه فرستادش پی نخود سیاه. بعید می دونم بتونه یکی پیدا کنه که در مقایسه با زنش زشت تر باشه.



پی نوشت: یه مقدار مبالغه کردم. چون طفلی زنه همچین زشت هم نبود. یعنی یه جورایی باید بگم خوب هم بود. ولی این شرط می تونه به درد خیلی از زنها بخوره. حسابی کاربردیه.

قهرمان شدم

در یک سری مسابقه شطرنج باز هم قهرمان شدم. خیلی می چسبه. تنها عیبش این بود که حریف هام خیلی ضعیف بودند. همچنین هلو میشد همه رو برد.

می خواستم توی رشته دو شرکت کنم، ولی ترسیدم ببازم. دیدم شطرنج ریسکش کمتره.

بعد از چندین و چند ماه دیشب یکی از دوستان اومده بود مهمونی. بهم گفت تلویزیون رو روشن کن ببینم چی میگه.

گفتم: سعید بی خیال. مگه غیر از دروغ چیز دیگه هم داره که بگه؟

گفت: تو بدبین شدی، اون یه مقطع گذرا بود و گذشت. دیدت رو عوض کن. اشتباه می کنی.

خلاصه مشروط به اینکه اگه باز دروغ گفت خاموش کنیم کنترل رو بهش دادم.

همین که روشن کرد اخبار شروع کرد به گفتن:

«جشن بزرگ خودکفایی در صنعت ساخت سد.... سد کارون 4 افتتاح شد..... ایران تا کنون 34 سد در 20 کشور دنیا ساخته است.»


یه نگاهی به سعید کردم و گفتم: به نظرت کشوری که تا حالا 34 تا سد توی 20 تا کشور ساخته، تازه امروز خودکفا شد؟ خوب فکر کن ببین عین همین خبر مربوط به خودکفایی رو در زمان هاشمی نشنیده بودی از همین تلویزیون؟

زل زدم توی چشماش و سعید خودش مثل یه بچه حرف گوش کن خاموش کرد و رفتیم سراغ تخمه شکستن.

مدیریت و تغییر

من امروز فهمیدم که مدیریت یعنی:

90 درصد سیاست،

10 درصد قدرت.


و فهمیدم که اگر مدیر لایقی باشم:

یا توسط یک مدیر پر قدرت لایق جذب میشم

یا توسط یک مدیر پر قدرت نالایق حذف میشم.


و امروز برای چندمین بار در جایگاهی قرار دارم که یک مدیر پر قدرت لایق تمایل داره جذبم کنه و یک مدیر پر قدرت نالایق تصمیم داره حذفم کنه.


این بار اگر از این شرکت برم هرگز برای کسی کار نمی کنم. شرکتم رو تاسیس میکنم و کارمند و منشی و برنامه نویس استخدام می کنم. شاید فردای بهتری در انتظارم باشه. من توی زندگی یاد گرفتم که از تغییر نترسم، بلکه اون رو مدیریت کنم.

جنبش های منطقه

در ماه های اخیر در بسیاری از کشورهای منطقه جنبش های آزادی خواه شکل گرفته. این مساله رو از چند بعد بررسی می کنم.

1- تحلیل اقتصادی: این منطقه عموماً متشکل از کشورهایی است که دارای وضعیت اقتصادی نامناسبی می باشند. اما حضور کشوری چون عربستان در این لیست فرض شرایط اقتصادی را دچار مشکل می کند. از طرفی کشورهای بیشماری دارای وضعیت اقتصادی نامناسب تر هستند و هیچ اعتراضی در آنها شکل نگرفته.

ادامه مطلب ...

پیشنهاد هدیه روز پدر

کت و شلوار، کیف ، کفش، پیراهن، ست کمربند و کیف پول، صندل، دمپایی رو فرشی، جوراب (آنتی باکتریال)، کلاه، عینک، حوله حمام

قرآن، دیوان حافظ، شاهنامه، پک فیلم های مورد علاقه

لپ تاپ، فلش، موبایل، دوربین دیجیتال، دی وی دی پلیر پورتابل

توپ والیبال، توپ فوتبال، راکت بدمینتون، راکت تنیس، عینک شنا

کارت هدیه، پول نقد، ساعت

عطر، ادکلن، انواع اسپری، و سایر محصولات بهداشتی و پزشکی غیر قابل ذکر

اگه بازم به فکرم رسید اضافه می کنم. این رو برای کسانی نوشتم که فکر میکنند برای مردها نمیشه کادو خرید

تصادف

هنوز چند روزی نگذشته که یکی از دوستان با پراید توی جاده تصادف کرد و ماشینش لت و پار شد.

هنوز کامل خوب نشده بود که من با پرایدم تصادف کردم و ماشین تبدیل شد به لاشه آهن. یه مال خر حاضر شد لاشه رو به 4 میلیون برداره. البته من هنوز گنگم و نمی دونم چیکار کنم. امروز زنگ زدم به یکی از دوستان سمنانی حالش رو بپرسم. زنش برداشت و گفت توی اتاق عمله. با پراید تصادف کرده و ازم خواست دعا کنم زنده بمونه.

نمیدونم چرا اینقدر این کارخونه سایپا دزد و پول پرسته که حاضره به خاطر پول بیشتر، ارابه مرگ تحویل مردم بده. اصلا این پرایدها مثل دستمال کاغذی می مونه. توی کوچکترین قطعاتش هم به جای فلز، آشغال پلاستیک کار کردند. یادمه نشستم زیر ماشین خودم رو نگاه کنم دیدم یه سری کش اسکناس استفاده کرده بودند برای فیکس کردن. نمیدونم سیم مفتول چقدر خرجشه که ماشین رو با کش بستند. بعد 9 میلیون هم پول میگیرند. دزدهای آدمکش.


پی نوشت: حتی یه نفر تو نظرات نگفت حالت چطوره. فکر کنم دیگه این وبلاگ رو ببندم با همون یه وبلاگ کار کنم بهتر باشه.

یه صحنه جالبی دیدم توی کاشان که وقت کنم عکسش رو هم کپی می کنم. توی حمام فین کاشان جایی که امیر کبیر رو کشته بودند، یه سری مجسمه هم درست کرده بودند. نزدیک در خروجی یه مجسمه قدی از یکی از کسانی که در قتل امیر کبیر نقش داشته درست کرده بودند. بعد مردم به پاش پول ریخته بودند. مثل بعضی از امامزاده ها. جالب بود برام. نمی دونم شاید هنوز هم بت پرست داریم. البته یه فرض دیگه هم به ذهنم رسید. شاید بهایی ها پول بریزند. چون تا اونجا که میدونم زیاد دل خوشی از امیر کبیر نداشته اند.

شدیدا دلم می خواهد پته یه نفر رو بریزم رو آب. ولی می ترسم

یه بنده خدایی هست که کل زندگیش رو می دونم. خیلی شنیدنیه. ولی نمی دونم چرا حس می کنم همین که بنویسم بیاد سراغم. داستان زندگی یه نفر به نام مصطفی که الان اگر اشتباه نکنم 13 تا پاساژ در شهرهای مختلف ایران داره و تا همین چند سال پیش دست فروشی می کرد و بیشتر در زمینه جوراب و چسب فعالیت می کرد. این آقا هر روز یه جایی می ایستاد و دست فروشی می کرد. نزدیک پاتوق ایشون یه جایی بزرگی بود که هر روز صبح یه نفر می رفت و بعد از یه ساعت میومد بیرون. این آقای م.م ازش می پرسه که شما هر روز یه ساعت چی کار می کنی؟

طرف میگه من میرم تریاک می کشم.

بعد چند روز صاحب ملک بهش میگه هرچی داری بفروش بیار ببینم چقدر پول داری. طرف هر چی داشته می فروشه و میاره.

صاحب ملک پولها رو می گیره و کلید رو بهش میده و میگه: این برای تو باشه. بقیه پولش رو هم کم کم بهم بده. از اون روز زندگی این حاجی عوض شد و الان شده یکی از میلیاردر های ایران.

حیف که جرات ندارم زیبایی های زندگیش رو بنویسم. میشه گفت خداوندگار ریسک و جسارته.

ازش خوشم میاد.

درخواست پیشنهاد برای سفر

یه پیشنهاد برای مسافرت بدید که بشه توی 2 روز از تهران رفت و برگشت. در ضمن نیازی به ماشین شاسی بلند نداشته باشه و با پراید هم مقدور باشه.


پی نوشت:محض رضای خدا یه پیشنهاد بنویسید توی نظرات. داره جمعه میشه.

به به. ماشین هم خیلی حال میده. مخصوصا که بار اول باشه سوار بشی، بعد بری توی یه خیابون پر ترافیک و حواست نباشه و از مقصد رد بشی. حالا تصمیم بگیری دنده عقب بیای و بری روی یه پل. تصور کن دو نفر برند خیابون رو بند بیارند که قراره بنده دنده عقب بیام. اینجا بحث دور دو فرمونه مطرح میشه که میتونه به 5 فرمون افزایش پیدا کنه و در کنار آلارم گوش نواز بوق ماشین ها لذتی زاید الوصف رو ایجاد میکنه.